عمل و اسم مصدر آغالیدن. بدآموزی و تحریک و انگیختن و تحریض و تحریص و اغراء و تهییج و برفژولیدن و وژولیدن بجنگ و فتنه و فساد و خصومت. تحریش و ایساد و تغریش میان دو جانور. تیز کردن کسی را بر دیگری. شورانیدن بر یکدیگر. خبث کردن میان دو تن. میان دو کس بزیان بردن: من ز آغالشت نترسم هیچ گر بمن شیر را برآغالی. فرالاوی. برآغالش هر دو آغاز کرد بدی گفت و نیکی همه راز کرد. ابوشکور. خویشتن پاک دار و بی پرخاش رو به آغالش اندرون مخراش. دقیقی یا لبیبی. به آغالش هر کسی بد مکن نشانه مشو پیش تیر سخن. اسدی. بدو گفت نیو این هنر کار تست ترا شاید این نام و این رزم جست بخندید بیگاو و گفت این مباد کز آغالش تو دهم سر بباد. اسدی. در این باب سفاح را همی گفت و آغالش همی کرد که تا بومسلم را نخوانی و نکشی کار تو استقامت نگیرد. (مجمل التواریخ)