جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آغالش

آغالش

آغالش
تحریک انگیزش تحریض، برانگیختن بفتنه و فساد و جنگ و ستیز بد آموزی
آغالش
فرهنگ لغت هوشیار

آغالش

آغالش
عمل و اسم مصدر آغالیدن. بدآموزی و تحریک و انگیختن و تحریض و تحریص و اغراء و تهییج و برفژولیدن و وژولیدن بجنگ و فتنه و فساد و خصومت. تحریش و ایساد و تغریش میان دو جانور. تیز کردن کسی را بر دیگری. شورانیدن بر یکدیگر. خبث کردن میان دو تن. میان دو کس بزیان بردن:
من ز آغالشت نترسم هیچ
گر بمن شیر را برآغالی.
فرالاوی.
برآغالش هر دو آغاز کرد
بدی گفت و نیکی همه راز کرد.
ابوشکور.
خویشتن پاک دار و بی پرخاش
رو به آغالش اندرون مخراش.
دقیقی یا لبیبی.
به آغالش هر کسی بد مکن
نشانه مشو پیش تیر سخن.
اسدی.
بدو گفت نیو این هنر کار تست
ترا شاید این نام و این رزم جست
بخندید بیگاو و گفت این مباد
کز آغالش تو دهم سر بباد.
اسدی.
در این باب سفاح را همی گفت و آغالش همی کرد که تا بومسلم را نخوانی و نکشی کار تو استقامت نگیرد. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا

آغالیش

آغالیش
بر باد دادن خرمن کاه و غیره، (فرهنگ اسدی، خطی)
لغت نامه دهخدا

آغارش

آغارش
اسم مصدر آغاریدن:
نه آغارش پذیرد زآب آهن.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

اغالش

اغالش
بمعنی آغالش است که شورش انگیختن و بدآموزی و تحریض کردن نادانان بجهت خصومت انداختن میان مردم باشد و آن را بعربی اغرا گویند. (برهان) (آنندراج). آغالش و اغوا و برانگیختن و ترغیب و تحریض بر گناه. (ناظم الاطباء). رجوع به آغالش شود
لغت نامه دهخدا

آغال

آغال
پسوند متصل به واژه به معنای آغالنده مثلاً بدآغال، مردآغال، تحریک، آغالش
آغال
فرهنگ فارسی عمید

آغال

آغال
جایی برای گوسفندان و گاوان، لانه مرغ خانگی، لانه زنبور، آغل
آغال
فرهنگ فارسی معین