جدول جو
جدول جو

معنی آشوبگر - جستجوی لغت در جدول جو

آشوبگر
آشوب کننده، فتنه انگیز، فتنه جو
تصویری از آشوبگر
تصویر آشوبگر
فرهنگ فارسی عمید
آشوبگر
فتنه جوی شورش خواه، فتان: دلبر آشوبگر
تصویری از آشوبگر
تصویر آشوبگر
فرهنگ لغت هوشیار
آشوبگر((گَ))
فتنه جوی، شورش خواه، فتان
تصویری از آشوبگر
تصویر آشوبگر
فرهنگ فارسی معین
آشوبگر
آشوب طلب، اخلالگر، بلواطلب، شورشگر، فتنه جو، مخل، مفتن، مفسده جو، هلالوش جو، دلبر، دلفریب، فتان، فتنه انگیز
متضاد: آشتی طلب، سازشگر، مصلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشور
تصویر آشور
(پسرانه)
برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آگورگر
تصویر آگورگر
آجرپز، آنکه در کوره پز خانه آجر تولید می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشگر
تصویر آشگر
دباغ، کسی که کارش آش دادن و دباغت کردن پوست حیوانات است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
بی نظمی، شلوغی، ازدحام، شور و غوغا، انقلاب، شورش، برهم خوردن اوضاع و شرایط، کثرت جمعیت، شلوغی، ازدحام، بن مضارع آشوبیدن و آشفتن و آشوفتن، پسوند متصل به واژه به معنای آشوبنده مثلاً دل آشوب، شهرآشوب، لشکرآشوب، آسیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوب تر
تصویر آشوب تر
پرغوغاتر، پرفتنه تر، برای مثال بلایی زاین جهان آشوب تر نیست / که رنج خاطر است ار هست ور نیست (سعدی - ۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوبش
تصویر آشوبش
آشفتگی، شور و غوغا، هرج و مرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشناگر
تصویر آشناگر
شناگر، شناور، آب باز
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
فتنه جوئی. فتّانی
لغت نامه دهخدا
(گو گَ)
آجرپز. آجوری. (ربنجنی). آگوری
لغت نامه دهخدا
تخلص شاعری پارسی گوی از مردم هندوستان، و او خط نستعلیق را نیز بغایت نیکو می نوشته است
لغت نامه دهخدا
(شْ / شِ گَ)
شناگر. آشناور. شناور. سباح. آب باز
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ)
دهی از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمان. سکنۀ آن 260 تن. آب آن از دو رشته قنات. محصولات آنجا غلات و حبوب و صیفی و لبنیات. راه اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شیره. (یادداشت مؤلف) ، درخت تاک تازه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
فتنه جوی. فتان
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آشوب:
از اختر بدینسان نشانی نمود
که آشوبش و جنگ بایست بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
اختلاف، فتنه، فساد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشگر
تصویر آشگر
کسی که پیشه اش آش دادن پوست حیوانات باشد دباغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوبش
تصویر آشوبش
آشوب نزاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشناگر
تصویر آشناگر
آشناور، شناور، شناگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگورگر
تصویر آگورگر
آجر پز، آجوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوبگری
تصویر آشوبگری
فتنه جویی فتنه انگیزی شورش خواهی، فتانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگورگر
تصویر آگورگر
((گَ))
آجرپز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشناگر
تصویر آشناگر
((~. گَ))
شناگر، آب باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشور
تصویر آشور
گوشه ای است در دستگاه راست ماهور و دستگاه راست پنجگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
فتنه، فساد، مایه فتنه، موجب فساد، شور و غوغا، هرج و مرج، انقلاب، شورش، ازدحام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشگر
تصویر آشگر
((گَ))
دباغ، پوست پیرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشوبگران
تصویر آشوبگران
اشرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
هرج و مرج، فتنه
فرهنگ واژه فارسی سره
شورشگری، فتانی، فتنه انگیزی، فتنه جویی
متضاد: سلامت جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
Mess, Chaos, Rowdiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آشوب
تصویر آشوب
хаос , беспорядок , одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی