آشوبی آشوبی تخلص شاعری پارسی گوی از مردم هندوستان، و او خط نستعلیق را نیز بغایت نیکو می نوشته است لغت نامه دهخدا
آشوب آشوب بی نظمی، شلوغی، ازدحام، شور و غوغا، انقلاب، شورش، برهم خوردن اوضاع و شرایط، کثرت جمعیت، شلوغی، ازدحام، بن مضارعِ آشوبیدن و آشفتن و آشوفتن، پسوند متصل به واژه به معنای آشوبنده مثلاً دل آشوب، شهرآشوب، لشکرآشوب، آسیب فرهنگ فارسی عمید
آشوب آشوب فتنه، فساد، مایه فتنه، موجب فساد، شور و غوغا، هرج و مرج، انقلاب، شورش، ازدحام فرهنگ فارسی معین