جدول جو
جدول جو

معنی آسیاسنگ - جستجوی لغت در جدول جو

آسیاسنگ
سنگ آسیا، هر سنگ بزرگ شبیه سنگ آسیا، برای مثال سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی / کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی (سعدی - ۱۲۲)
تصویری از آسیاسنگ
تصویر آسیاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
آسیاسنگ
(سیا سَ)
سنگ آسیا. حجر طاحونه. رحی:
یکی آسیاسنگ را درربود
به نزدیک رستم درآمد چو دود.
فردوسی.
برگرفت آن آسیاسنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد.
مولوی.
آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران همی کند. (گلستان).
سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی
کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی.
سعدی.
نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی
وگر خلاف کنندش بجنگ برخیزد
که گر ز کوه فروغلطد آسیاسنگی
نه عارف است که از راه سنگ برخیزد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسیازنه
تصویر آسیازنه
آلت فولادی با دستۀ چوبی شبیه تیشه که با آن سنگ آسیا را دندانه دار و تیز می کنند، آسیاآژن، آژینه، آس افزون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاسنگ
تصویر دستاسنگ
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخم، پلخمان، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
سنگ فسان
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 13 هزارگزی جنوب مینودشت. کوهستانی و معتدل، و آب آن از چشمه سار، محصول آن غلات، ابریشم، حبوبات و لبنیات است، و 500 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند. از صنایع دستی محلی بافتن پارچۀ ابریشمی و کرباس و چادرشب میان زنان این ده معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
مرکز خرّۀ چهاردانگۀ ولایت قشقائی فارس
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ آسی، مردمان مملکت آس، - زبان آسیان، لهجه ای از زبان فارسی قدیم: دنه، نام زن است به زبان آسیان، (فرهنگ اسدی، خطی)، صابوته، زن پیر باشد بزبان آسیان، هاز، بدان بزبان آسیان، (فرهنگ اسدی، خطی)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
نقّار. (دهار). آسیاآژن
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
فلاخن. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). قلاب سنگ
لغت نامه دهخدا
(غَرْ سَ)
غرماسنگ. نان تنک در روغن بریان کرده. (برهان قاطع) (آنندراج). نان تنک به روغن در جوشانیده بود. (فرهنگ اسدی) :
گر من به مثل سنگم با تو غریاسنگم
ور زآنکه تو چون آبی با خسته دلم ناری.
بوشکور (از فرهنگ اسدی).
رجوع به غرماسنگ شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ / نِ)
ابزار آجیدن سنگ آسیا. آژینه. منقار. میقعه. مکوس. برطیل. آس افزون
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسیا سنگ
تصویر آسیا سنگ
سنگ آسیا رحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاسنگ
تصویر دستاسنگ
((دَ سَ))
قلاب سنگ، فلاخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیازنه
تصویر آسیازنه
((زَ نِ))
آزینه، آلتی فولادی شبیه به تیشه که با آن سنگ آسیا را دندانه دار و تیز می کردند، آژینه
فرهنگ فارسی معین
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از محله های قدیمی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای در علم کوه کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی آفت و بیماری شالی که خوشه را پوک کند
فرهنگ گویش مازندرانی