سنگ آسیا. حجر طاحونه. رحی: یکی آسیاسنگ را درربود به نزدیک رستم درآمد چو دود. فردوسی. برگرفت آن آسیاسنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد. مولوی. آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران همی کند. (گلستان). سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی. سعدی. نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی وگر خلاف کنندش بجنگ برخیزد که گر ز کوه فروغلطد آسیاسنگی نه عارف است که از راه سنگ برخیزد. سعدی
سنگ آسیا. حجر طاحونه. رحی: یکی آسیاسنگ را درربود به نزدیک رستم درآمد چو دود. فردوسی. برگرفت آن آسیاسنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد. مولوی. آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران همی کند. (گلستان). سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی. سعدی. نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی وگر خلاف کنندش بجنگ برخیزد که گر ز کوه فروغلطد آسیاسنگی نه عارف است که از راه سنگ برخیزد. سعدی
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخم، پلخمان، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخم، پلخمان، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 13 هزارگزی جنوب مینودشت. کوهستانی و معتدل، و آب آن از چشمه سار، محصول آن غلات، ابریشم، حبوبات و لبنیات است، و 500 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند. از صنایع دستی محلی بافتن پارچۀ ابریشمی و کرباس و چادرشب میان زنان این ده معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 13 هزارگزی جنوب مینودشت. کوهستانی و معتدل، و آب آن از چشمه سار، محصول آن غلات، ابریشم، حبوبات و لبنیات است، و 500 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند. از صنایع دستی محلی بافتن پارچۀ ابریشمی و کرباس و چادرشب میان زنان این ده معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
جمع واژۀ آسی، مردمان مملکت آس، - زبان آسیان، لهجه ای از زبان فارسی قدیم: دنه، نام زن است به زبان آسیان، (فرهنگ اسدی، خطی)، صابوته، زن پیر باشد بزبان آسیان، هاز، بدان بزبان آسیان، (فرهنگ اسدی، خطی)
جَمعِ واژۀ آسی، مردمان مملکت آس، - زبان آسیان، لهجه ای از زبان فارسی قدیم: دَنَه، نام زن است به زبان آسیان، (فرهنگ اسدی، خطی)، صابوته، زن پیر باشد بزبان آسیان، هاز، بِدان بزبان آسیان، (فرهنگ اسدی، خطی)
غرماسنگ. نان تنک در روغن بریان کرده. (برهان قاطع) (آنندراج). نان تنک به روغن در جوشانیده بود. (فرهنگ اسدی) : گر من به مثل سنگم با تو غریاسنگم ور زآنکه تو چون آبی با خسته دلم ناری. بوشکور (از فرهنگ اسدی). رجوع به غرماسنگ شود
غرماسنگ. نان تنک در روغن بریان کرده. (برهان قاطع) (آنندراج). نان تنک به روغن در جوشانیده بود. (فرهنگ اسدی) : گر من به مثل سنگم با تو غریاسنگم ور زآنکه تو چون آبی با خسته دلم ناری. بوشکور (از فرهنگ اسدی). رجوع به غرماسنگ شود