سنگ آسیا. حجر طاحونه. رحی: یکی آسیاسنگ را درربود به نزدیک رستم درآمد چو دود. فردوسی. برگرفت آن آسیاسنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد. مولوی. آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران همی کند. (گلستان). سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی. سعدی. نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی وگر خلاف کنندش بجنگ برخیزد که گر ز کوه فروغلطد آسیاسنگی نه عارف است که از راه سنگ برخیزد. سعدی
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخم، پلخمان، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
غرماسنگ. نان تنک در روغن بریان کرده. (برهان قاطع) (آنندراج). نان تنک به روغن در جوشانیده بود. (فرهنگ اسدی) : گر من به مثل سنگم با تو غریاسنگم ور زآنکه تو چون آبی با خسته دلم ناری. بوشکور (از فرهنگ اسدی). رجوع به غرماسنگ شود