جدول جو
جدول جو

معنی آساس - جستجوی لغت در جدول جو

آساس
جمع واژۀ اسس، بنیادها
لغت نامه دهخدا
آساس
اسس، بنیادها
تصویری از آساس
تصویر آساس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسان
تصویر آسان
امری که انجام آن به راحتی ممکن باشد، بدون تلاش زیاد، به راحتی، سهل، آسوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساس
تصویر اساس
پی، بنیاد، پایه، شالوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماس
تصویر آماس
برآمدگی و تورم عضوی از بدن در اثر بیماری، جراحت یا کوفتگی، ورم، برآمدگی غیرعادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساس
تصویر مساس
دست مالیدن، مالش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلاس
تصویر آلاس
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، فحم، شگال، اشبو، زگال، انگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حساس
تصویر حساس
کسی که سریعاً از اعمال دیگران ناراحت می شود، ویژگی چیزی که سریعاً در برابر عوامل بیگانه عکس العمل نشان می دهد، کنایه از مهم مثلاً موقعیت حساس، دارای گیرایی قوی مثلاً شامۀ حساس
فرهنگ فارسی عمید
بارهنگ آبی از گیاهان، سایش دستمالی مس کردن دست مالیدن سودن، مس سایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لساس
تصویر لساس
نو رسته گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قساس
تصویر قساس
سخن چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساس
تصویر عساس
گزیر (عسس) شبگرد، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طساس
تصویر طساس
از ریشه پارسی تشتگر تشت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساس
تصویر حساس
بسیار حس، سخت ادارک، دریابنده، تیزحس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسال
تصویر آسال
نشانها، آثار، علامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان
تصویر آسان
خوار، سهل، میسر، صعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسای
تصویر آسای
در ترکیبات بمعنی آساینده آید: تن آسای جان آسای روان آسای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دساس
تصویر دساس
بسیار مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماس
تصویر آماس
برآمدی وورم عضوی از اعضای بدن
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی خاس خاش کنگه (گویش گیلکی) از گیاهان (آلاس برابر با زگال پارسی است زغال زگال انگشت. زغال، انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساس
تصویر بساس
جمع بسبس، زمین های خشک شخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جساس
تصویر جساس
بسیار تجسس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماس
تصویر آماس
آماز، ورم، برآمدگی، آماده، آماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساس
تصویر مساس
((مِ))
سودن، مالیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حساس
تصویر حساس
((حَ سّ))
حس کننده، دریابنده، کسی که موضوعی را زود درک کند، در فارسی، زود رنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسان
تصویر آسان
((ص. ق.))
امری که سخت و دشوار نباشد، سهل، مقابل دشوار، سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلاس
تصویر آلاس
زغال، زگال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آناس
تصویر آناس
جمع انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساس
تصویر اساس
پی، بنیاد، شالوده، یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساس
تصویر اساس
بنیاد، پایه، شالوده، زیرساخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماس
تصویر آماس
ورم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حساس
تصویر حساس
دلنازک، زودرنج، زودکنش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسان
تصویر آسان
Easy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حساس
تصویر حساس
Delicate, Dire, Tetchy, Touchy, Fussily, Sensitive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آسان
تصویر آسان
легкий
دیکشنری فارسی به روسی