جدول جو
جدول جو

معنی آزیغ - جستجوی لغت در جدول جو

آزیغ
تنفر و نفرتی که از اقوال و افعال کسی در ظاهر و باطن بهم رسد، (برهان)، کراهت، آریغ را هم به این معنی آورده اند، و البته آریغ با راء مهمله صحیح است (فارسی باستانی: اریکا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزیر
تصویر آزیر
آزار، رنج، آسیب، برای مثال در جهان چندان که خواهی بی شمار / نیستی و محنت و آزیر هست (انوری - ۵۶۱ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیغ
تصویر زیغ
حصیر، بوریا، زیلو، برای مثال ای دریغ از آبروی من دریغ / تا زمانه کرد پامالم چو زیغ (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیغ
تصویر زیغ
برگردیدن از حق، انحراف از راه راست، میل از حق به باطل، میل کردن به سوی پستی، شک و ریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمیغ
تصویر آمیغ
آمیزش، آمیختن، مباشرت، نزدیکی کردن، جماع، برای مثال بسی گرد آمیغ خوبان مگرد / که تن سست و جان کم کند، روی زرد (اسدی - ۲۴۲)
آمیخته، پسوند متصل به واژه به معنای ممزوج مثلاً زهرآمیغ، عنبرآمیغ، نوش آمیغ، مرگ آمیغ، برای مثال آه از این جور بدزمانۀ شوم / همه شادی او غمان آمیغ (رودکی - ۵۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آریغ
تصویر آریغ
دلسردی، کینه و عداوتی که از کسی در دل کس دیگر پیدا شود، نفرت، برای مثال آه از غم آن نگار بد مهر / کآریغ ز من به دل گرفته (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۲۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خود را آراستن زن. (منتهی الارب) (آنندراج). خود را آرایش کردن زن. (ناظم الاطباء). تبرج و تزین. (متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) ، تلبس. (اقرب الموارد) ، تمایل دندان: تزیغت اسنانه ، تمایلت. (متن اللغه). رجوع به تزایغ شود
لغت نامه دهخدا
آزغ، آژغ، آژوغ
لغت نامه دهخدا
ممالۀ آزار:
در جهان چندانکه خواهی بیشمار
نیستی ّ و محنت و آزیر هست
وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس
نفرت آهو و خشم شیر هست،
انوری،
،
آژیر،
حوض، برکه، تالاب، اسطخر، غلبه، زیادتی، بانگ و فریاد، (برهان)
لغت نامه دهخدا
آذین، پسر هرمزان، نام یکی از امراءایران که پس از فتح مداین به دست سعد وقاص سپاهی گرد کرد و با عرب رزم داد و در سال 16 هجری کشته شد
لغت نامه دهخدا
کراهت و کینه یا نفرتی که از قول یا فعل کسی در دل گیرند، دل سردی:
آه از غم آن نگار بدمهر
کآریغ ز من بدل گرفته،
خسروانی،
آزیغ را نیز بمعانی مذکوره در فرهنگها ضبط کرده اند و ظاهراً یکی تصحیف دیگریست
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نفرت و کینه. (غیاث از لطائف و رشیدی). دل سردی:
از دروغ توست جانم در ازیغ
از جفای توست ریشم پرستیم.
ناصرخسرو.
و صحیح آن اریغ و آریغ است. و رجوع به آزیغ شود
لغت نامه دهخدا
(اُ زَ)
از اعلام عرب است
لغت نامه دهخدا
آمیزش، خلطه، مخالطت، امتزاج، مزج، خلط، بضاع، مباضعه، مباشرت، مجامعت، وقاع:
چو آمیغ برنا شد آراسته
دو خفته سه باشند برخاسته،
عنصری،
بسی گرد آمیغ خوبان مگرد
که تن را کند سست و رخساره زرد،
اسدی،
چو برداشت دلدار از آمیغ جفت
بباغ بهارش گل نوشکفت،
اسدی
لغت نامه دهخدا
(بُ زَ)
ابن موسی الحائک. رئیس فرقۀ بزیغیه از فروع خطابیه، که بزیغ را رسول می پنداشتند و امام جعفر صادق راخدا میدانستند. (از خاندان نوبختی چ اقبال ص 251)
لغت نامه دهخدا
در کلمات مرکبه چون زهرآمیغ و نوش آمیغ و مانند آن، آمیخته و ممزوج و آمیز باشد:
همه به تنبل و رنگ است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود،
رودکی،
ای از این جوربد، زمانۀ شوم
همه شادی ّ او غمان آمیغ،
رودکی،
بود شادیش یک سر انده آمیغ،
(ویس و رامین)،
دم مشک از مغز پرمیغ شد (کذا)
دل میغ از او عنبرآمیغ شد،
اسدی،
سخن آرایان در وصل سرایند سخن
فرقت آمیغ نگویند سرود اندر بزم،
سوزنی،
بحری است کفش که ماهیش تیغ
بر ماهی بحر گوهرآمیغ،
خاقانی،
سر نخواهی برد هیچ از تیغ تو
ای بگفته لاف کذب آمیغ تو،
مولوی،
زین تابش آفتاب و تاریکی میغ
وین بیهده زندگانی مرگ آمیغ
با خویشتن آی تا نباشی باری
نه بوده بافسوس و نه رفته بدریغ،
؟
،
حقیقت، مقابل مجاز، (برهان)، و رجوع به آمیز شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
آنچه از شاخه های درخت خرما و انگور و دیگر درختان ببرند. (برهان). آژغ. آزوغ. آژوغ. ازغ، عمل پیراستن و بریدن شاخه ها و برگها
لغت نامه دهخدا
رنج عذاب شکنجه اذیت، تعب مشقت، کین کینه بغض عداوت، رنجیدگی رنجش شکراب، اندوه غم تیمار، تاء لم توجع، ضرب کوب صدمه، آفت، بیماری مرض ناخوشی بیماری مانند جنون و هاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازیغ
تصویر ازیغ
نفرت وکینه، دل سردی
فرهنگ لغت هوشیار
میل کردن، کند شدن بینائی، برگردیدن حصیرو بوریا، نوعی فرش و بساط را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزغ
تصویر آزغ
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آریغ
تصویر آریغ
کینه وعداوت
فرهنگ لغت هوشیار
آمیزش مزج خلط، مباشرت مجامعت آرمش با، در بعضی کلمات مرکب بمعنی (آمیخته) و ممزوج و آمیز آید: نوش آمیغ غم آمیغ گوهر آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزوغ
تصویر آزوغ
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیغ
تصویر تزیغ
خود آرایی در زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آریغ
تصویر آریغ
دلسردی، نفرت، کینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزیر
تصویر آزیر
آزار، رنج و آسیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزوغ
تصویر آزوغ
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند، آزغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزغ
تصویر آزغ
((زُ))
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیغ
تصویر زیغ
حصیر، بوریا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیغ
تصویر زیغ
((زَ))
میل کردن، میل کردن به سوی پستی و شک، میل کردن از حق، انحراف از راه راست، شک، ریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمیغ
تصویر آمیغ
آمیزش، مباشرت، مجامعت و نیز پسوندی که معنای آمیختگی می دهد مانند، مرگ آمیغ، زهرآمیغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمیغ
تصویر آمیغ
ترکیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزین
تصویر آزین
طمع کار
فرهنگ واژه فارسی سره
آرمش، مباشرت، مجامعت، آمیزش، خلط
فرهنگ واژه مترادف متضاد