جدول جو
جدول جو

معنی آزغ - جستجوی لغت در جدول جو

آزغ
(زُ)
آنچه از شاخه های درخت خرما و انگور و دیگر درختان ببرند. (برهان). آژغ. آزوغ. آژوغ. ازغ، عمل پیراستن و بریدن شاخه ها و برگها
لغت نامه دهخدا
آزغ
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند
تصویری از آزغ
تصویر آزغ
فرهنگ لغت هوشیار
آزغ
((زُ))
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند
تصویری از آزغ
تصویر آزغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزر
تصویر آزر
(پسرانه)
نام پدر حضرت ابراهیم (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزا
تصویر آزا
(پسرانه)
آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزخ
تصویر آزخ
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازغ
تصویر ازغ
شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند، اژغ، آژغ، ازگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژغ
تصویر آژغ
شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند، اژغ، ازغ، ازگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزغ
تصویر بزغ
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزغ
تصویر وزغ
قورباغه، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزغ
تصویر رزغ
پای در گل، گرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
لرزش جنبش، ترسو تنبل: مرد، جمع وزغه، از ریشه پارسی کرپاسو ها یکی از گونه های قورباغه که در موقع راه رفتن برخلاف قورباغه نمیجهد بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را بجلو میبرد. توضیح وزغ با قورباغه معمولی فرق دارد ولی جزو قورباغگان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزغ
تصویر نزغ
طعنه زدن، بزشتی یاد کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزغ
تصویر مزغ
مغز. یا خداوند مزغ. خردمند با تدبیر: ای زیرکان خداوندان مزغ خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزغ
تصویر کزغ
مهره گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چزغ
تصویر چزغ
خارپشت
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدگی کوچک گوشتین برنگ پوست و سفت و سخت و غیرحساس که بر دستها و پاها و روی و اعضاافتد زگیل بالو واژو ثوء لول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغ
تصویر آرغ
بادگلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزف
تصویر آزف
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغز
تصویر آغز
شیرماک آغوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزغ
تصویر بزغ
برآمدن آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژغ
تصویر آژغ
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزوغ
تصویر آزوغ
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزم
تصویر آزم
ناب، نیش، پرهیزکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازغ
تصویر ازغ
شاخه هایی از درخت که برای پیرایش درخت می برند، چرک تن، اژغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرغ
تصویر آرغ
((رُ))
آروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغز
تصویر آغز
((غُ))
اولین شیری که یک ماده به نوزادش دهد، ماک، شیر ماک، آغوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژغ
تصویر آژغ
((ژُ))
آژوغ، شاخه هایی از درخت که برای پیرایش درخت می برند، چرک تن، اژغ، ازغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزوغ
تصویر آزوغ
آنچه از شاخه های درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند، آزغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزخ
تصویر آزخ
((زَ))
زگیل، بالو، واژو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلغ
تصویر آلغ
((لُ))
عقاب، شاهین، آلوه، آلغ، آله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزغ
تصویر بزغ
((بَ زَ))
قورباغه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزغ
تصویر مزغ
((مَ))
مغز
خداوند مزغ: خردمند، باتدبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزم
تصویر آزم
دندان نیش
فرهنگ واژه فارسی سره