جدول جو
جدول جو

معنی آرغاده - جستجوی لغت در جدول جو

آرغاده
(دَ)
نام رودخانه ایست. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
آرغاده
نام رودخانه ایست
تصویری از آرغاده
تصویر آرغاده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرغانه
تصویر فرغانه
(دخترانه)
نام شهری در ترکستان قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضرغامه
تصویر ضرغامه
(دخترانه)
مؤنث ضرغام، شیر درنده، پهلوان، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرشامه
تصویر آرشامه
(پسرانه)
دارای زور خرس، زور، پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرداده
تصویر زرداده
(پسرانه)
نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آغارده
تصویر آغارده
نم دیده، خیسیده، آلوده، آغشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغانه
تصویر مرغانه
تخم مرغ، جسمی مغذی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید می شود، خاگ، آستینه، آسینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارغنده
تصویر ارغنده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرمیده
تصویر آرمیده
آرام گرفته، آسوده، خفته، ساکن، آهسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترغازه
تصویر ترغازه
سرکش، غالب، حکمی که از روی تسلط و چیرگی داده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرغازه
تصویر پرغازه
بیخ و بن پر پرندگان که به بدن آن ها چسبیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
راهی که از میان دو کوه بگذرد، گشادگی میان دو کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرواره
تصویر آرواره
هر یک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندان ها روی آن قرار دارد
آروارۀ بالا: در علم زیست شناسی استخوان آروارۀ بالایی، فک اعلی
آروارۀ پایین: در علم زیست شناسی استخوان متحرک آروارۀ زیرین، فک اسفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرغرده
تصویر فرغرده
خیسیده، تر شده، آغشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرداله
تصویر آرداله
آردهاله، نوعی آش که با آرد گندم می پختند، اماج، آش اماج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
دژم، حریص، آزمند، برای مثال آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری - ۲۱۲)
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَمْ مُهْ)
رغادت. مصدر به معنی رغد و رغد. (ناظم الاطباء). فراخ عیش شدن. (دهار) (یادداشت مؤلف) (از مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رغد و رغد شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ /دِ)
حریص. آزور. شرهمند:
آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک
پروردۀ مکارم اخلاق تو منم.
منوچهری.
، مستی که باز طالب شراب باشد
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ / دِ)
آلغده. جنگاور. خشمگین. خشمناک. دژم. تافته. ارغنده. آشفته. برآشفته. بخشم آمده. خشمین. غضبناک. غضب آلود. خشمن. کج خلق. اوقات تلخ. قهرآلود. خشم آلود. مقابل آرمیده:
گهی آرمده و گه آرغده
گهی آشفته و گه آهسته.
رودکی.
سوی رزم آمد چو آرغده شیر
کمندی ببازو سمندی بزیر.
فردوسی.
سراپرده ای نیز دیدم بزرگ
سپاهی بکردار آرغده گرگ.
فردوسی.
شیر آرغده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال
پیل پیخستۀ صمصام تو بیند اندام
شیر پیرایۀ میدان تو یابد چنگال.
فرخی.
اگر الفغده بستدند از من
نیست جانم چو شیر آرغده
شکر این حال چون توانم کرد
که مرا بستدند الفغده ؟
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرغنده
تصویر فرغنده
پلید بد، بد بوی متعفن
فرهنگ لغت هوشیار
خیساننده نیک تر کرده، آغشته خمیر کرده بهم پیوسته: علم اندر نور چون فرغرده شد پس ز علت نور یابد قوم لد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرواره
تصویر آرواره
استخوانهای بالا وپایین دهان، فک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرواده
تصویر سرواده
قافیه شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغازه
تصویر ترغازه
غالب و سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمنده
تصویر آرمنده
آنکه آرمیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمیده
تصویر آرمیده
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرداله
تصویر آرداله
آرد هاله آرد توله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
گشادگی میان دو کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبداده
تصویر آبداده
گوهردار، تیزکرده، آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغنده
تصویر ارغنده
خشمگین غضبناک غضبان خشم آلود آشفته و به خشم آمده ارغند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغاده
تصویر رغاده
فراوانی، خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
آلغده، جنگاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرغانه
تصویر فرغانه
شعبه ایست از نهاوند نهاوندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
((رَ دِ))
برآشفته، خشمگین، آزمند
فرهنگ فارسی معین