هر یک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندان ها روی آن قرار دارد آروارۀ بالا: در علم زیست شناسی استخوان آروارۀ بالایی، فک اعلی آروارۀ پایین: در علم زیست شناسی استخوان متحرک آروارۀ زیرین، فک اسفل
هر یک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندان ها روی آن قرار دارد آروارۀ بالا: در علم زیست شناسی استخوان آروارۀ بالایی، فک اعلی آروارۀ پایین: در علم زیست شناسی استخوان متحرک آروارۀ زیرین، فک اسفل
دژم، حریص، آزمند، برای مثال آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری - ۲۱۲) خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
دژم، حریص، آزمند، برای مِثال آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری - ۲۱۲) خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، دُژ آلود، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب
رغادت. مصدر به معنی رغد و رغد. (ناظم الاطباء). فراخ عیش شدن. (دهار) (یادداشت مؤلف) (از مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رغد و رغد شود
رغادت. مصدر به معنی رَغد و رَغَد. (ناظم الاطباء). فراخ عیش شدن. (دهار) (یادداشت مؤلف) (از مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رَغد و رَغَد شود
آلغده. جنگاور. خشمگین. خشمناک. دژم. تافته. ارغنده. آشفته. برآشفته. بخشم آمده. خشمین. غضبناک. غضب آلود. خشمن. کج خلق. اوقات تلخ. قهرآلود. خشم آلود. مقابل آرمیده: گهی آرمده و گه آرغده گهی آشفته و گه آهسته. رودکی. سوی رزم آمد چو آرغده شیر کمندی ببازو سمندی بزیر. فردوسی. سراپرده ای نیز دیدم بزرگ سپاهی بکردار آرغده گرگ. فردوسی. شیر آرغده اگر پیش تو آید بنبرد پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال پیل پیخستۀ صمصام تو بیند اندام شیر پیرایۀ میدان تو یابد چنگال. فرخی. اگر الفغده بستدند از من نیست جانم چو شیر آرغده شکر این حال چون توانم کرد که مرا بستدند الفغده ؟ ابوالفرج رونی
آلغده. جنگاور. خشمگین. خشمناک. دژم. تافته. ارغنده. آشفته. برآشفته. بخشم آمده. خشمین. غضبناک. غضب آلود. خشمن. کج خلق. اوقات تلخ. قهرآلود. خشم آلود. مقابل آرمیده: گهی آرَمْده و گه آرُغده گهی آشفته و گه آهسته. رودکی. سوی رزم آمد چو آرُغده شیر کمندی ببازو سمندی بزیر. فردوسی. سراپرده ای نیز دیدم بزرگ سپاهی بکردار آرغده گرگ. فردوسی. شیر آرُغده اگر پیش تو آید بنبرد پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال پیل پیخستۀ صمصام تو بیند اندام شیر پیرایۀ میدان تو یابد چنگال. فرخی. اگر الفغده بستدند از من نیست جانم چو شیر آرغده شکر این حال چون توانم کرد که مرا بستدند الفغده ؟ ابوالفرج رونی