جدول جو
جدول جو

معنی آرزم - جستجوی لغت در جدول جو

آرزم
(رَ)
رزم. جنگ. کارزار. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
آرزم
جنگ، کارزار
تصویری از آرزم
تصویر آرزم
فرهنگ لغت هوشیار
آرزم
((رَ))
رزم، جنگ
تصویری از آرزم
تصویر آرزم
فرهنگ فارسی معین
آرزم
غده ی لنفاوی میان کشاله ران شرمگاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرزو
تصویر آرزو
(دخترانه)
امید، کام، مراد، معشوق، امید میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر سلم پسر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزرم
تصویر آزرم
(دخترانه)
شرم، مهر، محبت، عشق، حیا، ملایمت، مهربانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرام
تصویر آرام
(پسرانه)
ساکت، آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرزم
تصویر گرزم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
امید، چشمداشت
آرمان، خواهش، درخواست، کام، هوس، اشتها، تمایل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزرم
تصویر آزرم
شرم، حیا، نرمی، رفق، برای مثال درشتی ز کس نشنود نرم گوی / سخن تا توانی به آزرم گوی (فردوسی - ۲/۲۰۲ حاشیه)
شفقت، بزرگی و شرف و عزت و حرمت، برای مثال دروغ آب و آزرم کمتر کند / وگر راست گویی که باور کند (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۵)، ز کردار بد بر جهان شرم نیست / به نزدیک او شرم و آزرم نیست (فردوسی - ۳/۳۹۷)راحتی، فراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزم
تصویر برزم
ناز، کرشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرام
تصویر آرام
ساکت، خاموش، بی حرکت، کنایه از امن، راحت، برای مثال زندگی آرام، آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بود مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱ - ۷۷)
آهسته، بن مضارع آرامیدن و آرمیدن، استراحتگاه، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش دهنده
آرامش دهنده مثلاً دلارام،
قرار، سکون، برای مثال ز بس نالۀ چنگ و نای و رباب / نبد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷ - ۲۷۴)
جمع واژۀ رئم، آهو های سفید
آرام آرام: آهسته آهسته
آرام شدن: آرام گرفتن، آرمیدن، فرونشستن خشم و اضطراب
آرام کردن: آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن
آرام گرفتن: آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن
آرام یافتن: آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزم
تصویر ورزم
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، نار، انیسه، وراغ، برزین، تش، اخگر، آذر، مخ
شعلۀ آتش
گرمی آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرزم
تصویر جرزم
نان خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزم
تصویر ورزم
شعله آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرزم
تصویر قرزم
قلزم بنگرید به قلزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزرم
تصویر آزرم
شرم، حیا، ادب، نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
آذرگون آتشفام آتش رنگ، نوعی از شقایق، بخور مریم، گل نگونساز آفتاب گردان (منظور قدما بیشتر همین گل بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
شهوت، اشتها، هوا
فرهنگ لغت هوشیار
خاکی که با کاه آمیزند و گل سازند و بر دیوار و بام خانه مالند کاهگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرام
تصویر آرام
آرامش، ثبات، سکون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
((رِ))
خواهش، کام، امید، چشمداشت، شوق، اشتیاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرام
تصویر آرام
((تِ))
قرار، سکون، درنگ، آسایش، راحتی، ساکت، خاموش، امن، به آهستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزرم
تصویر آزرم
((زَ))
داد، انصاف، شرم، حیا، رفق، مدارا، شفقت، رحم، حرمت، عزت، مهر و محبت، طرف داری، جانب داری، رودربایستی.8- فضیلت، تقوی، یاد، ذکر، اندیشه، دل مشغولی، تاب، طاقت، سلامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزم
تصویر ورزم
((وَ رَ))
آتش، نار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزرم
تصویر آزرم
شرم، حرمت، حیا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
Longing, Yearning, Aspiration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرام
تصویر آرام
Calm, Hushed, Peaceful, Placid, Rested, Sedate, Serene, Tranquil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرام
تصویر آرام
спокойный , тихий , мирный , отдохнувший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
стремление , тоска , тоскующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرام
تصویر آرام
ruhig, leise, friedlich, ausgeruht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
Bestreben, Sehnsucht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرام
تصویر آرام
спокійний , тихий , відпочилий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
прагнення , туга
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرام
تصویر آرام
spokojny, cichy, wypoczęty
دیکشنری فارسی به لهستانی