یاقوت در معجم البلدان و مبرد در کامل آنرا بفتح اول و سکون دوم و فتح سوم بر وزن عندلیبان خوانده اند. شماخ گوید: تذکرتها وهناً و قدحال دونها قری أذربیجان المسالح والحال. و هم یاقوت گوید: و روی عن المهلب و لااعرف المهلب هذا، آذربیجان بمدالهمزه وسکون الذال فیلتقی ساکنان و کسرالراء ثم یاء ساکنه و باء موحده مفتوحه و جیم و الف و نون... قال النحویون النسبه الیه أذری بالتحریک و قیل أذری بسکون الذال لأنه عندهم مرکب من أذر و بیجان فالنسبه الی الشطر الاول و قیل أذربی. کل قد جاء. (معجم البلدان). رجوع به آذربایجان و معجم البلدان و ضمیمۀ آن و تاریخ الحکمای قفطی ص 209 س 10 و ص 238 س 17 شود، (یا) بشتاب رفتن شتر، حریص کردن برای کارزار. اذرعفت الابل، مضت علی وجوهها لغه فی ادرعفت بالدال المهمله فی معانیها التی ذکرت هناک و المذرعف، السریع و اذرعف الرجل فی القتال، ای استنتل من الصف. (تاج العروس)
یاقوت در معجم البلدان و مبرد در کامل آنرا بفتح اول و سکون دوم و فتح سوم بر وزن عندلیبان خوانده اند. شماخ گوید: تذکرتها وهناً و قدحال دونها قری أذربیجان المسالح والحال. و هم یاقوت گوید: و روی عن المهلب و لااعرف المهلب هذا، آذربیجان بمدالهمزه وسکون الذال فیلتقی ساکنان و کسرالراء ثم یاء ساکنه و باء موحده مفتوحه و جیم و الف و نون... قال النحویون النسبه الیه أذری بالتحریک و قیل أذری بسکون الذال لأنه عندهم مرکب من أذر و بیجان فالنسبه الی الشطر الاول و قیل أذربی. کل قد جاء. (معجم البلدان). رجوع به آذربایجان و معجم البلدان و ضمیمۀ آن و تاریخ الحکمای قفطی ص 209 س 10 و ص 238 س 17 شود، (یا) بشتاب رفتن شتر، حریص کردن برای کارزار. اذرعفت الابل، مضت علی وجوهها لغه فی ادرعفت بالدال المهمله فی معانیها التی ذکرت هناک و المذرعف، السریع و اذرعف الرجل فی القتال، ای استنتل من الصف. (تاج العروس)
گویا از ترکی جغتائی آد، نام + تاش، هم، همنام، سمی ّ، و آن را آداش نیز گویند: گر کار بنام استی از آتاشی عمّر فرزند تو با عمّر بودستی هموار، ناصرخسرو، آتاش عبادلۀ مغتفره، (راحهالصدور راوندی)، ای آنکه تراست ملک آتاش با دیو و پری بزیر خاتم، (راحهالصدور راوندی، در مدح سلیمان بن محمد بن ملکشاه)، پشت دین بوالمظفر آن شاهی کآمد آتاش شاه پیغمبر، (از راحهالصدور راوندی)، روانش از روضۀ رضوان و فرضۀ جنان تماشای آن میکند که آتاش او بشادکامی حکم می راند و ... (راحهالصدور راوندی) نامی است که امروز بولایت ارّان (جزئی از آذربایجان قدیم) داده اند نام شعبه ای از هری رود. (نزهه القلوب)
گویا از ترکی جغتائی آد، نام + تاش، هم، همنام، سَمی ّ، و آن را آداش نیز گویند: گر کار بنام استی از آتاشی عمّر فرزند تو با عمّر بودستی هموار، ناصرخسرو، آتاش عبادلۀ مغتفره، (راحهالصدور راوندی)، ای آنکه تراست ملک آتاش با دیو و پری بزیر خاتم، (راحهالصدور راوندی، در مدح سلیمان بن محمد بن ملکشاه)، پشت دین بوالمظفر آن شاهی کآمد آتاش شاه پیغمبر، (از راحهالصدور راوندی)، روانش از روضۀ رضوان و فرضۀ جنان تماشای آن میکند که آتاش او بشادکامی حکم می راند و ... (راحهالصدور راوندی) نامی است که امروز بولایت ارّان (جزئی از آذربایجان قدیم) داده اند نام شعبه ای از هری رود. (نزهه القلوب)
آذربایجان: گزیده هرچه در ایران بزرگان ز آذربایگان و ری و گرگان. (ویس و رامین). ارمغان فتح آذربایگان شعر من است ورچه شعری را بجای ارمغان نتوان گرفت. اثیر اخسیکتی
آذربایجان: گزیده هرچه در ایران بزرگان ز آذربایگان و ری و گرگان. (ویس و رامین). ارمغان فتح آذربایگان شعر من است ورچه شعری را بجای ارمغان نتوان گرفت. اثیر اخسیکتی