جدول جو
جدول جو

معنی آجل - جستجوی لغت در جدول جو

آجل
آینده، دیرآینده، بامهلت، مدت دار
تصویری از آجل
تصویر آجل
فرهنگ فارسی عمید
آجل
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، رچک، وروغ، وارغ، رغ، رجغک برای مثال بسته دائم دهان خود از بخل / کز گلو برنیایدش آجل (؟- مجمع الفرس - آجل)
تصویری از آجل
تصویر آجل
فرهنگ فارسی عمید
آجل
(جِ)
بامهلت. دیرنده. تأخیرکننده. ضد عاجل:
عاجل نبود مگر شتابنده
هرگز نرود ز جای خویش آجل.
ناصرخسرو.
، دیر، مقابل زود:
بدین زودی ندانستم که ما را
سفر باشد بعاجل یا به آجل.
منوچهری.
، آخرت. مقابل عاجل به معنی دنیا: باری عاجل و آجل بهم نپیوندد. (کلیله و دمنه).
چون برای حق و روز آجل است
گر خطائی شد دیت بر عاقل است.
مولوی.
، جانی و برانگیزندۀ بر جنایت
لغت نامه دهخدا
آجل
(جَ / جُ)
بادی که با آواز از گلو برآید. آروغ. فوز. باد گلو. رجک. جشا. رغ:
ناخوشی های دهر را بالکل
بایدت خورد و نازدن آجل.
روزبهان.
بسته دایم دهان خویش از بخل
کز گلو برنیایدت آجل.
؟
لغت نامه دهخدا
آجل
با مهلت، دیرنده، تاخیر کننده باد گلو، آروغ
تصویری از آجل
تصویر آجل
فرهنگ لغت هوشیار
آجل
((جُ یا جَ))
آروغ
تصویری از آجل
تصویر آجل
فرهنگ فارسی معین
آجل
((جِ))
آینده، آخرت، مدت دار
تصویری از آجل
تصویر آجل
فرهنگ فارسی معین
آجل
پس آینده، درآینده، دیررس
تصویری از آجل
تصویر آجل
فرهنگ واژه فارسی سره
آجل
آتیه، آینده، مستقبل، آخرت
متضاد: گذشته
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ جِ)
ضعیف. (از اقرب الموارد). مرد سست اندام و ضعیف. (منتهی الارب). رجوع به زئجیل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ خوَرْ /خُرْ دَ)
زود. فوراً
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جمع واژۀ مأجل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مأجل شود
لغت نامه دهخدا
(جِ لَ)
تأنیث آجل، آن جهان. (مهذب الاسماء). آخرت، هرچه بامهلت باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از آثل
تصویر آثل
اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذجل
تصویر ذجل
ستم کردن ستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدل
تصویر آدل
قسمتی از سواحل آفریقا در انتهای خلیج عدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجم
تصویر آجم
زده شده از طعامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجیل
تصویر آجیل
خشک میوه، مجموع پسته، بادام، نخود، فندوق، تخمه وغیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آصل
تصویر آصل
جمع اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجر
تصویر آجر
خشت پخته، آجور صورتی از هاجر، نام مادر حضرت اسماعیل (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجل، پروا ها پروا برابر است با مجال و مهلت تازی، جمع اجل. مهلتها وقتها و مدتهای معین، مرگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجل
تصویر بجل
بجول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفل
تصویر آفل
فرو رونده فرو شونده ناپدید گردنده غروب کننده غارب، جمع آفلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغل
تصویر آغل
لانه مرغ خانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکل
تصویر آکل
خورنده، پادشاه خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلج
تصویر آلج
اژدف زعرور آلج آلوی کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجلا
تصویر آجلا
دیر گاهان، زود، فوراً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمل
تصویر آمل
امیدوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمل
تصویر آمل
آرزورسان، یاری گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آجر
تصویر آجر
آژیانه، آگور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آجال
تصویر آجال
پرواها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آغل
تصویر آغل
سرپناه، لانه مرغی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفل
تصویر آفل
فرورونده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکل
تصویر آکل
پادشاه، خورنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آهل
تصویر آهل
جای باش، رام، زن دار
فرهنگ واژه فارسی سره