آشامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آشامنده مثلاً خون آشام، درد آشام، می آشام، نوشیدنی، شربت، برای مثال همه زرّ و پیروزه بد جامشان / به روشن گلاب اندر آشامشان (فردوسی۲ - ۱۷۵)، قوت، خوراک
آشامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آشامنده مثلاً خون آشام، دُرد آشام، می آشام، نوشیدنی، شربت، برای مِثال همه زرّ و پیروزه بُد جامشان / به روشن گلاب اندر آشامشان (فردوسی۲ - ۱۷۵)، قوت، خوراک
ساکت، خاموش، بی حرکت، کنایه از امن، راحت، برای مثال زندگی آرام، آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بود مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱ - ۷۷) آهسته، بن مضارع آرامیدن و آرمیدن، استراحتگاه، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش دهنده آرامش دهنده مثلاً دلارام، قرار، سکون، برای مثال ز بس نالۀ چنگ و نای و رباب / نبد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷ - ۲۷۴) جمع واژۀ رئم، آهو های سفید آرام آرام: آهسته آهسته آرام شدن: آرام گرفتن، آرمیدن، فرونشستن خشم و اضطراب آرام کردن: آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن آرام گرفتن: آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن آرام یافتن: آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
ساکت، خاموش، بی حرکت، کنایه از امن، راحت، برای مِثال زندگی آرام، آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱ - ۷۷) آهسته، بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن، استراحتگاه، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش دهنده آرامش دهنده مثلاً دلارام، قرار، سکون، برای مِثال ز بس نالۀ چنگ و نای و رباب / نبُد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷ - ۲۷۴) جمعِ واژۀ رئم، آهو های سفید آرام آرام: آهسته آهسته آرام شدن: آرام گرفتن، آرمیدن، فرونشستن خشم و اضطراب آرام کردن: آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن آرام گرفتن: آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن آرام یافتن: آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
جمع الم، درد ها رنج ها جمع الم دردها رنجها. یاآلام جسمانی. دردهایی که بتن رسد رنجهای بدنی. یا آلام روحانی روحی. تعبهایی که روح را آزار دهد ج الم، دردها، رنج ها
جمع الم، درد ها رنج ها جمع الم دردها رنجها. یاآلام جسمانی. دردهایی که بتن رسد رنجهای بدنی. یا آلام روحانی روحی. تعبهایی که روح را آزار دهد ج الم، دردها، رنج ها