جدول جو
جدول جو

معنی آتشیزه - جستجوی لغت در جدول جو

آتشیزه
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کمیچه، شب فروز، آتشک، شب افروز، ولدالزّنا، چراغینه، کاونه، کرم شب افروز، شب تاب، چراغک، شب چراغک، یراعه
تصویری از آتشیزه
تصویر آتشیزه
فرهنگ فارسی عمید
آتشیزه
(تَ زَ / زِ)
از: آتش + -یزه، پسوند تصغیر، آتشک. کرم شبتاب
لغت نامه دهخدا
آتشیزه
کرم شب تاب
تصویری از آتشیزه
تصویر آتشیزه
فرهنگ لغت هوشیار
آتشیزه
((تَ زِ))
کرم شب تاب
تصویری از آتشیزه
تصویر آتشیزه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آترینه
تصویر آترینه
(پسرانه)
صورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپدرم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتشکده
تصویر آتشکده
در آیین زردشتی بنایی که آتش مقدس در آن نگه داری می شود و پرستشگاه زردشتیان است، آتشخانه، آتشگاه، آذرکده، دیر مغان برای مثال جهان آفرین را ستایش گرفت / به آتشکده ندر، نیایش گرفت (فردوسی - ۳/۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
سنگی خاکستری رنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد می شود، چخماق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتشگاه
تصویر آتشگاه
بنایی در پیرامون شهرها که زردشتیان در آن آتش روشن می کنند، آتشخانه، آتشکده، دیر مغان، آذرکده برای مثال نفسم سرد و سینه آتشگاه / دهنم خشک و دیده طوفان بار (انوری - ۱۹۲)، جای افروختن آتش مقدس در آتشکده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتشگیره
تصویر آتشگیره
چخماق، قطعۀ آهن که به سنگ می زنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند، آتش زنه، آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ می خورد گلوله محترق می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زا
تصویر آتش زا
زایندۀ آتش، آنچه آتش از آن تولید شود، کنایه از مؤثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
بانوی جوان شوهرنکرده، دختر
فرهنگ فارسی عمید
بکر (اعم از مرد و زن)، دختر بکر جمع دوشیزگان یا دوشیزگان جنت حوران بهشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمیزه
تصویر متمیزه
متمیزه در فارسی مونث متمیز: جدا جدا شونده مونث متمیز جمع متمیزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشتینه
تصویر آشتینه
تخم مرغ، بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشگاه
تصویر آتشگاه
معبد آتشپرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشگیره
تصویر آتشگیره
آنچه با آن آتش افروزند (مانند پنبه خار هیزم) آتش افروزنه، چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبریزه
تصویر آبریزه
علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فرو ریزد، مستراح، آبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زا
تصویر آتش زا
آنچه که از آن آتش پدید آید زاینده آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشکده
تصویر آتشکده
پرستشگاه مغان وجای آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشگاه
تصویر آتشگاه
آتشکده، آتشدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتشکده
تصویر آتشکده
((تَ کَ دِ))
جایی که زردشتیان آتش مقدس را در آن نگه داری کنند، نیایشگاه زرتشتیان، آذرکده، آتشگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
((~. زَ نِ))
سنگ چخماق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
((زِ))
دختر، دختر شوهر نکرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
آنسه، خانم، باکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتشزنه
تصویر آتشزنه
کبریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
Maiden
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
девичий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
jungfräulich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
дівочий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
dziewiczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
少女的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
donzela
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
vergine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی