جدول جو
جدول جو

معنی آتشگیره

آتشگیره
چخماق، قطعۀ آهن که به سنگ می زنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند، آتش زنه، آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ می خورد گلوله محترق می شود
تصویری از آتشگیره
تصویر آتشگیره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آتشگیره

آتشگیره

آتشگیره
آنچه با آن آتش افروزند (مانند پنبه خار هیزم) آتش افروزنه، چخماق
آتشگیره
فرهنگ لغت هوشیار

آتش گیره

آتش گیره
هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، حَطَب، آتَش بَرگ، پُدِه، پُد، پَرهازِه، پیفِه، شَیاع، هود، پوک، فُروزینِه، آتَش اَفروز، آفروزه، مَرخ، وَقید، وَقود
آتش گیره
فرهنگ فارسی عمید

آتش گیره

آتش گیره
آن چه با آن آتش افروزند (پنبه، خار، هیزم)، آتش افروزنه
آتش گیره
فرهنگ فارسی معین

آتش گیره

آتش گیره
آتش افروزنه:
شه آتشدان و آتش گیره این مشت عوان خس
که بهر خانمانها سوختن باشند اعوانش.
جامی.
، چخماق
لغت نامه دهخدا

آتشپاره

آتشپاره
پاره آتش اخگر، کرم شب تاب، زرنگ چابک داهی، موذی شریر
آتشپاره
فرهنگ لغت هوشیار