جدول جو
جدول جو

معنی آبگونه - جستجوی لغت در جدول جو

آبگونه
محلول
تصویری از آبگونه
تصویر آبگونه
فرهنگ واژه فارسی سره
آبگونه
آبکی، آبگون، آبگین، مایع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبگینه
تصویر آبگینه
(دخترانه)
شیشه، آینه، ظرف شیشه ای یا بلورین به ویژه جام شراب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبگون
تصویر آبگون
(دخترانه)
به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبونه
تصویر آبونه
مشترک روزنامه یا مجله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبگون
تصویر آبگون
به رنگ آب، آبی، صاف و روشن مانند آب، آبدار، جوهردار، روشن، درخشان مثلاً سپهر آبگون، کنایه از تیز مثلاً خنجر آبگون، قسمتی از کاریز که آب از آن می تراود، حوض، آبگیر، نشاسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبگینه
تصویر آبگینه
شیشه، بلور، برای مثال آبگینه همه جا یابی از آن بی محل است / لعل دشخوار به دست آید از آن است عزیز (سعدی - ۱۷۶)آیینه، برای مثال دو خانه دگر زآبگینه بساخت / زبرجد به هر جایش اندر نشاخت (فردوسی - ۲/۹۴)تنگ بلور، شیشۀ شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلگونه
تصویر آلگونه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
جسمی جامد غیر حاجب ماوراء که از ذوب سنگ آتش زنه (چخماق) با قلیا (ملح القلی) سازند. شیشه. زجاج. زجاجه. اسر: بازرگانان مصر آنجا (سودان) روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و بهمسنگ زر فروشند. (حدودالعالم).
اندر اقبال آبگینه خنور
بستاند عدو ز تو ببلور.
عنصری.
گهر به دست کسی کو نه اهل آن باشد
چو آبگینه بود بی بها و پست بها.
عنصری.
یکی با من چو جان با غم بکینه
یکی مانند سنگ و آبگینه.
(ویس و رامین).
نپیوندند با هم مهر و کینه
چو کین آهن بود مهر آبگینه.
(ویس ورامین).
بهم چون بود مهر و کین گاه جنگ
ابا آبگینه کجا ساخت سنگ ؟
اسدی.
آبگینه ز سنگ میزاید
لیک سنگ آبگینه میشکند.
خاقانی.
مگر میرفت استاد مهینه
خری میبرد بارش آبگینه.
عطار.
آبگینه همه جا یابی از آن قدرش نیست
لعل دشوار به دست آید از آن است عزیز.
سعدی.
بدر میکنند آبگینه ز سنگ
کجا ماند آیینه در زیر زنگ ؟
سعدی.
ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد
من ابلهانه گریزم در آبگینه حصار.
عرفی.
صبوری من و بیرحمی تو آتش و آب
دل من و غم عشق تو آبگینه و سنگ.
ولی دشت بیاضی.
، آینۀ زجاجی، آینۀ حلبی. آینۀ رومی. آینۀ فلزین. سجنجل:
دو خانه دگر زآبگینه بساخت
زبرجد بهر جای اندر نشاخت.
فردوسی.
که از آبگینه همی خانه کرد
وز آن خانه گیتی پرافسانه کرد.
فردوسی.
گفتم آن سفر کدام است، گفت گوگرد پارسی خواهم بچین بردن... و آبگینۀحلبی بیمن. (گلستان).
- سنگ آبگینه، قسمی از ریگ سنگ چخماقی باشد که آن را با مواد دیگر مخلوط و ذوب کنند شیشه ساختن را. مینا. (زمخشری) : و از نصیبین سنگ آبگینه خیزد نیکو. (حدودالعالم).
، بمجاز، به معنی ظرف از شیشه، خاصه ظرف شراب:
زآن شرابی خورد باید خرّم و یاقوت فام
کز فروغش سیمبر ساغر شود یاقوت سان
زآبگینه عکس آن چون نوربر دست افکند
دست بیرون کرد پنداری کلیم از بادبان.
سوزنی.
، برخی از چیزهای شفاف یادرخشنده را مانند الماس و بلور و تیغ و آسمان نیز مجازاً آبگینه گفته اند.
- امثال:
آبگینه بحلب بردن، مرادف زیره بکرمان بردن.
آبگینه و سنگ، دو چیز ضد و مخالف
لغت نامه دهخدا
(نِ)
آبونه شدن روزنامه و مانند آن، از خریداران ماهیانه یا سالیانۀ آن گردیدن
لغت نامه دهخدا
(گو نَ / نِ)
بر آنگونه. بدانگونه. بدانسان. بر آنسان:
بدانگونه آن لشکر نامدار
بیامد روارو سوی کارزار.
فردوسی.
بدانگونه آن سنگ را برگرفت
کزو ماند لشکر سراسر شگفت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
آلغونه. سرخی که زنان درروی مالند زینت را. سرخه. غازه. سرخاب:
آن بناگوش کز صفا گوئی
برکشیده ست آلگونه بسیم.
شهید
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبگوشت
تصویر آبگوشت
طعامی که از گوشت و نخود و لوبیا و غیره پزند و آن شامل انواع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکوهه
تصویر آبکوهه
موج کوهه آبخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلغونه
تصویر آلغونه
سرخیی که زنان در روی مالند برای زینت آلغونه سرخی غازه سرخاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبغوره
تصویر آبغوره
عصاره ای که از غوره انگور گیرند. یا آب غوره شش انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گون
تصویر آب گون
برنگ آب، آبی، کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخوره
تصویر آبخوره
آبخوری نصفی، آبگیر، جوی جویبار
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که برای قضای حاجت تخصیص دهند: مستراح جایی مبرز مبال خلا ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکانه
تصویر آبکانه
بچه آدمی یا حیوان که سقط شود، سقط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ آب آبی کبود ازرق، سبز اخضر، آبدار گوهر دار درخشان، گل آبگون نیلوفر، نشاسته نشا، نوعی اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنگونه
تصویر آنگونه
آنسان آن وجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبونه
تصویر آبونه
فرانسوی همبست مشترک روزنامه و مجله و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلگونه
تصویر آلگونه
سرخیی که زنان در روی مالند برای زینت آلغونه سرخی غازه سرخاب
فرهنگ لغت هوشیار
شیشه زجاج، بلور، آینه زجاجی، ظرف شیشه یی ظرف شراب، الماس، تیغ، آسمان. یا آبگینه بیمار. قاروره تفسیره پیشیار. یا آبگینه حلبی. آینه حلبی آینه فلزی که در شهر حلب میساختند. یا آبگینه شامی. آینه شامی آینه منسوب بشهر شام. یا آبگینه مخروط. بلور تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبونه
تصویر آبونه
((نِ))
مشترک روزنامه یا مجله و مانند آن، شخص حقیقی یا حقوقی که با پرداخت وجهی از خدمات خاصی استفاده کند، مشترک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبگون
تصویر آبگون
آبی، کبود، سبز، آبدار، گوهردار، گل آبگون، نیلوفر، نشاسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلگونه
تصویر آلگونه
((نِ))
سرخاب، گلگونه، ماده سرخ رنگی که زنان به گونه خود مالند، آلغونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبگینه
تصویر آبگینه
((نِ))
شیشه، پیمانه یا ظرف بلوری، الماس، تیغ، کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبونه
تصویر آبونه
همبست، هم وند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبگون
تصویر آبگون
سیال، مایع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبشویه
تصویر آبشویه
سیفون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبخانه
تصویر آبخانه
مستراح، توالت
فرهنگ واژه فارسی سره
آبگین، آینه، آیینه، زجاج، مرآت، شیشه، بلور، تیغ، الماس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که آبگینه داشت، بیفتاد و بشکست، دلیل کند اگر زن دارد طلاقش دهد و اگر زن ندارد، زنی ازخویشان و ی رحلت کند و بدان که آبگینه به تاویل، به منزله خداوندگار بود - جابر مغربی
آبگینه در خواب زن بود، اگر بیند که در آبگینه آب همی خورد، دلیل کند که زن خواهد و مال یابد، اگر بیند که در آبگینه به کسی شراب داد، دلیل کند که از بهر کسی زن خواهد - حضرت دانیال
اگر کسی بیند که آبگینه سفید داشت و نامش بر آنجا نوشته بود، دلیل کند که دولت دینی و دنیایی یابد و جاجت او روا گردد. اگر بیند که بر این آبگینه نام پادشاه نوشته بود، دلیل کند که اجلش نزدیک بود، اگر بیننده خواب پادشاه باشد. اگر پادشاه نباشد، دلیلل کند که بر قدر واندازه او خیر و خرمی یابد - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب