جدول جو
جدول جو

معنی آلگونه

آلگونه((نِ))
سرخاب، گلگونه، ماده سرخ رنگی که زنان به گونه خود مالند، آلغونه
تصویری از آلگونه
تصویر آلگونه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آلگونه

آلگونه

آلگونه
سرخیی که زنان در روی مالند برای زینت آلغونه سرخی غازه سرخاب
آلگونه
فرهنگ لغت هوشیار

آلگونه

آلگونه
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن
آلگونه
فرهنگ فارسی عمید

آلگونه

آلگونه
آلغونه. سرخی که زنان درروی مالند زینت را. سرخه. غازه. سرخاب:
آن بناگوش کز صفا گوئی
برکشیده ست آلگونه بسیم.
شهید
لغت نامه دهخدا

آلغونه

آلغونه
سرخیی که زنان در روی مالند برای زینت آلغونه سرخی غازه سرخاب
آلغونه
فرهنگ لغت هوشیار

آلوگونه

آلوگونه
دختر زیبا، دختر سرخ و سفید، نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونه هایش به آلو می ماند،
آلوگونه
فرهنگ نامهای ایرانی

آلغونه

آلغونه
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن
آلغونه
فرهنگ فارسی عمید