جدول جو
جدول جو

معنی آبشم - جستجوی لغت در جدول جو

آبشم
(شَ)
خانه کرم پیله. (شمس اللغات). در جای دیگر این لغت دیده نشد و نمیدانم مراد از خانه کرم، تلمبار است یا پیله و بادامه و فیلق، نوعی ابریشم خشن. لاس
لغت نامه دهخدا
آبشم
خانه کرم پیله، نوعی ابریشم خشن
تصویری از آبشم
تصویر آبشم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبشن
تصویر آبشن
(دخترانه)
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بشم
تصویر بشم
ملول، افسرده، سوگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشم
تصویر بشم
قطره های ریز آب یخ زده، شبنم یخ زده
فرهنگ فارسی عمید
(بِ شَ)
در بعض فرهنگها پیراهنی که بر داماد پوشند آمده است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
سعتر. آویشن
لغت نامه دهخدا
چاهی که در صحن سرای کنند رفع حوائج کودکان و گرد آمدن فاضل آب را، چاهک
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی از مار
لغت نامه دهخدا
(یِ)
بلغت زند و پازندماهتاب است که پرتو ماه باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
نهفته. پنهان، جاسوس
لغت نامه دهخدا
(بَ شِ)
ناگوار. (از برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از دزی ج 1 ص 90) (سروری) (فرهنگ نظام). کسی که دارای بشم بود و تخمه زده. (ناظم الاطباء). تخمه زده. (از اقرب الموارد). الشبع داعیه البشم و البشم داعیه السقم و السقم داعیه الموت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
سوگوارو ملول. (از برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). ملول بودن. (سروری) (شعوری ج 1 ورق 178) (سروری) (فرهنگ نظام). افسرده. غمزده. اندوهگین. اندوهگن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جایگاهی است در بلاد هذیل. (از معجم البلدان) ، آهاری باشد که بر تانه مالند. (از برهان) (از جهانگیری) (ناظم الاطباء) (از رشیدی) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بشک. بژم. شبنم ریزه را گویند که سحرگاهان بر سبزه زار نشیند و سفید نماید و آنرابعربی صقیع خوانند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام) (انجمن آرا) (از جهانگیری) (آنندراج). سرمایی بود که بامداد بر کشته نشیند سپید چون آبی تنک فسرده، تازیش صقیع است. (لغت فرس اسدی). سفیدی را گویند که بامداد بر سبزه نشیند مانند شبنم. (سروری). سرما بوده که بامدادان بر سر کشتها نشیند. (صحاح الفرس). رجوع به بشک، و شعوری ج 1 ورق 178 شود:
چون مورد سبز بود کهن موی من همه
دردا که برنشست بر آن مورد نیز بشم.
فرالاوی (از رشیدی و لغت فرس اسدی) (از سروری) (از صحاح الفرس).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ناگوارد شدن. (زوزنی). ناگوارد گرفتن و سیر برآمدن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی). ناگوارد شدن طعام. (آنندراج). تخمه زده گردیدن حیوان از پرخوری. (ناظم الاطباء). ناگوار شدن طعام. (منتهی الارب). تخمه کردن شتربچه از شیر و انسان از طعام، از ابزارهای نساجی است. (شعوری ج 1 ورق 154 و 201). رجوع به بشنجه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آنکه پیرامون و پیشگاه خانه کسی را بطعام و شراب آراید
لغت نامه دهخدا
غرف. (منتهی الارب). رجوع به غرف شود، خشکی که بر روی آدمی افتد و بعربی کلف خوانند. (برهان) (سروری). کلف و خشکی که بر روی آدمی افتد. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). سیاهیی که بر رو ظاهر شود و بتازی کلف گویند. (رشیدی) (شعوری ج 1 ورق 154-201). لکۀ روی چهره و بدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبش
تصویر آبش
آنکه پیرامون و پیشگاه خانه کسی را به طعام و شراب آراید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشت
تصویر آبشت
نهفته، پنهان، جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشم
تصویر بشم
سوگوار وملول بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشن
تصویر آبشن
سعتر، آویشن
فرهنگ لغت هوشیار
چاهی که در صحن سرای کنند برای رفع حوایج کودکان و گرد آمدن فاضل آب چاهک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکم
تصویر آبکم
نوعی از مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشت
تصویر آبشت
((بِ))
نهفته، جاسوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشم
تصویر بشم
((بَ))
ملحد، بی دین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشم
تصویر بشم
((بَ شَ))
سوگوار، ملول، ناگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشش
تصویر آبشش
((شُ))
دستگاه تنفسی جانوران آبزی
فرهنگ فارسی معین
((شَ))
گیاهی است معطر و صحرایی با گل های سفید و برگ های کوچک شبیه نعناع. آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن هم گویند، آویشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشی
تصویر آبشی
فاضلاب، چاهک
فرهنگ فارسی معین
آویشن
فرهنگ گویش مازندرانی
تحول یافته ی واژه ی بژم به معنای گردنه و یال کوه، پرجست
فرهنگ گویش مازندرانی