جایگاهی است در بلاد هذیل. (از معجم البلدان) ، آهاری باشد که بر تانه مالند. (از برهان) (از جهانگیری) (ناظم الاطباء) (از رشیدی) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام)
جایگاهی است در بلاد هُذَیل. (از معجم البلدان) ، آهاری باشد که بر تانه مالند. (از برهان) (از جهانگیری) (ناظم الاطباء) (از رشیدی) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام)
بشک. بژم. شبنم ریزه را گویند که سحرگاهان بر سبزه زار نشیند و سفید نماید و آنرابعربی صقیع خوانند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام) (انجمن آرا) (از جهانگیری) (آنندراج). سرمایی بود که بامداد بر کشته نشیند سپید چون آبی تنک فسرده، تازیش صقیع است. (لغت فرس اسدی). سفیدی را گویند که بامداد بر سبزه نشیند مانند شبنم. (سروری). سرما بوده که بامدادان بر سر کشتها نشیند. (صحاح الفرس). رجوع به بشک، و شعوری ج 1 ورق 178 شود: چون مورد سبز بود کهن موی من همه دردا که برنشست بر آن مورد نیز بشم. فرالاوی (از رشیدی و لغت فرس اسدی) (از سروری) (از صحاح الفرس).
بشک. بژم. شبنم ریزه را گویند که سحرگاهان بر سبزه زار نشیند و سفید نماید و آنرابعربی صقیع خوانند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام) (انجمن آرا) (از جهانگیری) (آنندراج). سرمایی بود که بامداد بر کشته نشیند سپید چون آبی تنک فسرده، تازیش صقیع است. (لغت فرس اسدی). سفیدی را گویند که بامداد بر سبزه نشیند مانند شبنم. (سروری). سرما بوده که بامدادان بر سر کشتها نشیند. (صحاح الفرس). رجوع به بشک، و شعوری ج 1 ورق 178 شود: چون مورد سبز بود کهن موی من همه دردا که برنشست بر آن مورد نیز بشم. فرالاوی (از رشیدی و لغت فرس اسدی) (از سروری) (از صحاح الفرس).
ناگوارد شدن. (زوزنی). ناگوارد گرفتن و سیر برآمدن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی). ناگوارد شدن طعام. (آنندراج). تخمه زده گردیدن حیوان از پرخوری. (ناظم الاطباء). ناگوار شدن طعام. (منتهی الارب). تخمه کردن شتربچه از شیر و انسان از طعام، از ابزارهای نساجی است. (شعوری ج 1 ورق 154 و 201). رجوع به بشنجه شود
ناگوارد شدن. (زوزنی). ناگوارد گرفتن و سیر برآمدن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی). ناگوارد شدن طعام. (آنندراج). تخمه زده گردیدن حیوان از پرخوری. (ناظم الاطباء). ناگوار شدن طعام. (منتهی الارب). تخمه کردن شتربچه از شیر و انسان از طعام، از ابزارهای نساجی است. (شعوری ج 1 ورق 154 و 201). رجوع به بشنجه شود
غرف. (منتهی الارب). رجوع به غرف شود، خشکی که بر روی آدمی افتد و بعربی کلف خوانند. (برهان) (سروری). کلف و خشکی که بر روی آدمی افتد. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). سیاهیی که بر رو ظاهر شود و بتازی کلف گویند. (رشیدی) (شعوری ج 1 ورق 154-201). لکۀ روی چهره و بدن
غَرَف. (منتهی الارب). رجوع به غرف شود، خشکی که بر روی آدمی افتد و بعربی کلف خوانند. (برهان) (سروری). کلف و خشکی که بر روی آدمی افتد. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). سیاهیی که بر رو ظاهر شود و بتازی کلف گویند. (رشیدی) (شعوری ج 1 ورق 154-201). لکۀ روی چهره و بدن