جدول جو
جدول جو

معنی آبسال - جستجوی لغت در جدول جو

آبسال
(دخترانه)
باغ، بستان
تصویری از آبسال
تصویر آبسال
فرهنگ نامهای ایرانی
آبسال
باغ، حدیقه:
همی تابد ز چرخ سبز عیوق
چو آتش بر صحیفه ی آبسالی،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
آبسال
حدیقه، باغ
تصویری از آبسال
تصویر آبسال
فرهنگ لغت هوشیار
آبسال
بهار، آبسالان
تصویری از آبسال
تصویر آبسال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبسالان
تصویر آبسالان
(دخترانه)
باغها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبال
تصویر آبال
ابل ها، شترها، جمع واژۀ ابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبسالان
تصویر آبسالان
بهار، سال پر آب و پر باران، باغ، بوستان، برای مثال همان شیپور بر صد راه نالان / به سان بلبل اندر آبسالان (فخرالدین اسعد - ۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابسال
تصویر ابسال
به گرو دادن، گرو کردن، حرام کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ ابل
لغت نامه دهخدا
بنیان، پایه، (جهانگیری) (برهان قاطع) (شعوری) (انجمن آرا) (برهان جامع) (بعض فرهنگهای هندوستانی) :
ز دانا شنیدم که پیمان شکن
زن جاف جاف است آسال کن،
ابوشکور (از جهانگیری و فرهنگهای بعد از او)،
این کلمه پیش از جهانگیری در فرهنگی دیده نمیشود، مثلاً در اسدی و سروری نیست و نیز در لغات قدیمۀ عربی مترجم به فارسی مثل مقدمهالادب زمخشری و السامی فی الاسامی و دستوراللغۀ ادیب نطنزی و مهذب الاسماء و تاج المصادر زوزنی و مؤیدالفضلاء قاضی محمد دهار و نظایر آن به این کلمه در هیچ یک از مظان آن تصادف نمیشود، مصراع ثانی بیت فوق ابوشکور در فرهنگ اسدی پاول هورن بدین صورت است: زن جاف جاف است آسان فکن، و نسخه بدلی هم دارد بدین شکل: زن جاف جاف است بل کم ز زن، و در نسخۀ اسدی نفیس و نسبهً صحیحی که تاریخ کتابت آن 766 هجری قمری است ضبط مصراع این است: زن جاف جاف است و آسان فکن، کلمه آسال کن که ظاهراً مبتدع و مخترع آن صاحب فرهنگ جهانگیری است از ایهام و ابهام و بعید و قلیل الاستعمال بودن کلمه آسان فکن نشأت کرده، یعنی برای فهم بیت ابوشکور کلمه آسال را ساخته و معنی مصنوعی نیز بدان داده اند، چنانکه نسخه بدل اسدی پاول هورن نیز به همین علت پیدا شده است، آسان فکن چنانکه در جای خود خواهدآمد شبیه کلمه سست هل بیت ذیل منجیک است:
خواجه غلامی خریددیگر تازه
سست هل و حجره گرد و لتره ملازه،
و معنی زنی آسان فکن یا سست هل، زنی زود تن دردهنده و غیر ابیّه و متأبّیه است مقابل منعه، متمنعه، ابیّه و متأبّیه
لغت نامه دهخدا
نشانها، آثار، علامات، اخلاق، و این کلمه جمعی است بی مفرد
لغت نامه دهخدا
(اِشْ)
شجاع و دلیر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (دزی ج 1) (از متن اللغه). رجوع به بسالت شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ آبسال:
همان شیپور با صد راه نالان
بسان بلبل اندر آبسالان،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(سَ/ سِ)
گرو کردن. به گرو دادن، به هلاک سپردن، حرام کردن چیزی، دل نهادن بر، پختن و خشک کردن غورۀخرما، به معرض نهادن. عرضه کردن، در خذلان گذاشتن. (زوزنی). بخواری گذاشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسال
تصویر آسال
نشانها، آثار، علامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبال
تصویر آبال
جمع ابل، اشتران جمع ابل شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبیسال
تصویر آبیسال
فرانسوی مغاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبسالان
تصویر آبسالان
بهاران فصل بهار هنگام بهار نوبهاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبال
تصویر آبال
جمع ابل، شتران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبسالان
تصویر آبسالان
بهاران، فصل کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبیسال
تصویر آبیسال
مغاکی
فرهنگ واژه فارسی سره
آبستن
فرهنگ گویش مازندرانی