معنی آبسالان آبسالان بهار، سال پر آب و پر باران، باغ، بوستان، برای مثال همان شیپور بر صد راه نالان / به سان بلبل اندر آبسالان (فخرالدین اسعد - ۶۳) تصویر آبسالان فرهنگ فارسی عمید
آبسالان آبسالان جَمعِ واژۀ آبسال: همان شیپور با صد راه نالان بسان بلبل اندر آبسالان، (ویس و رامین) لغت نامه دهخدا
آبستان آبستان حامله باردار (انسان و حیوان و گیاه)، یا مثل آبستنان رفتن، سخت بکاهلی و آهستگی راه رفتن، مخفی نهفته نهان. یا آبستن بودن، حامله بودن باردار بودن، آبستن از کسی. رشوه نهانی از کسی گرفته بودن، یا شب آبستن است. وقوع حوادث تازه محتمل است فرهنگ لغت هوشیار