معنی żyć - جستجوی لغت در جدول جو
żyć
زندگی کردن، بیوگرافی
ادامه...
زِندِگی کَردَن، بیوُگِرافی
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
odłożyć
به تعویق انداختن، در جزئیات
ادامه...
بِه تَعویق اَنداختَن، دَر جُزئیات
دیکشنری لهستانی به فارسی
dążyć
تلاش کردن، متقابل کردن
ادامه...
تَلاش کَردَن، مُتِقابِل کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
miażdżyć
له کردن، شایستگی، فشردن
ادامه...
لِه کَردَن، شایِستِگی، فِشُردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
krążyć
دور زدن، اجتناب کنید، چرخاندن، پیچ و تاب
ادامه...
دُور زَدَن، اِجتِناب کُنید، چَرخاندَن، پیچ و تاب
دیکشنری لهستانی به فارسی
mnożyć
ضرب کردن، ضروری بودن
ادامه...
ضَرب کَردَن، ضَروری بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
mrużyć oczy
چشمک زدن
ادامه...
چِشمَک زَدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
odważyć się
جرأت داشتن، چکیدن
ادامه...
جُرأت داشتَن، چِکیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
oskarżyć
استیضاح کردن، ولخرجی
ادامه...
اِستیضاح کَردَن، وِلخَرجی
دیکشنری لهستانی به فارسی
zubożyć
فقیر کردن، فقیرتر
ادامه...
فَقیر کَردَن، فَقیرتَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
skarżyć się
شکایت کردن
ادامه...
شِکایَت کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
smażyć
سرخ کردن، سرخ شده، تابه کردن، مقاومت
ادامه...
سُرخ کَردَن، سُرخ شُدِه، تابِه کَردَن، مُقاوِمَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
służyć
خدمت کردن، خدمت کنید، دستیار
ادامه...
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید، دَستیار
دیکشنری لهستانی به فارسی
zauważyć
اظهار نظر کردن، بیانیه نادرست، متوجّه شدن، نفخ
ادامه...
اِظهار نَظَر کَردَن، بَیانیِه نادُرُست، مُتِوَجّه شُدَن، نَفخ
دیکشنری لهستانی به فارسی
założyć
تاسیس کردن، تأکید، ایجاد کردن، خالق
ادامه...
تَاسیس کَردَن، تَأکید، ایجاد کَردَن، خالِق
دیکشنری لهستانی به فارسی
wydrążyć
توخالی کردن، توهین آمیز
ادامه...
تُوخَالِی کَردَن، تُوهین آمیز
دیکشنری لهستانی به فارسی
dzierżyć
استفاده کردن از، استفاده مجدّد
ادامه...
اِستِفادِه کَردَن اَز، اِستِفادِه مُجَدَّد
دیکشنری لهستانی به فارسی
źle położyć
جای خود را گم کردن، جایگشت
ادامه...
جای خُود را گُم کَردَن، جایگَشت
دیکشنری لهستانی به فارسی
tyć
چاق شدن، چاق
ادامه...
چاق شُدَن، چاق
دیکشنری لهستانی به فارسی
przybliżyć
زوم کردن، پیش داوری
ادامه...
زوم کَردَن، پیش داوَری
دیکشنری لهستانی به فارسی
żuć
جویدن، گاز گرفتن
ادامه...
جَویدَن، گاز گِرِفتَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
myć
شستن
ادامه...
شُستَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
wyć
زوزه کشیدن
ادامه...
زوزِه کِشیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
być
بودن، بورسیّه تحصیلی
ادامه...
بودَن، بورسِیِّه تَحصیلی
دیکشنری لهستانی به فارسی
rozważyć ponownie
دوباره بررسی کردن، برای تکرار
ادامه...
دُوبارِه بَررَسی کَردَن، بَرایِ تِکرَار
دیکشنری لهستانی به فارسی
przełożyć
تعویق انداختن، تعریف کند
ادامه...
تَعویق اَنداختَن، تَعرِیف کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
przeżyć
زنده ماندن، زندگی می کنند، بیشتر عمر کردن، غمگین تر
ادامه...
زِندِه ماندَن، زِندِگی می کُنَند، بیشتَرِ عُمر کَردَن، غَمگین تَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
ważyć
وزن کردن، زمزمه کردن
ادامه...
وَزن کَردَن، زِمزِمِه کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
przezwyciężyć
غلبه پیدا کردن، شکست
ادامه...
غَلَبِه پِیدا کَردَن، شِکَست
دیکشنری لهستانی به فارسی
rozłożyć dywan
فرش کردن، فرض
ادامه...
فَرش کَردَن، فَرض
دیکشنری لهستانی به فارسی
równoważyć
تعادل برقرار کردن، خونسردی، آرام و تعادل داشتن، هوشیار
ادامه...
تَعَادُل بَرقَرار کَردَن، خونسَردی، آرام و تَعَادُل داشتَن، هوشیار
دیکشنری لهستانی به فارسی
włożyć do torby
در کیسه گذاشتن، نهم
ادامه...
دَر کیسِه گُذاشتَن، نُهُم
دیکشنری لهستانی به فارسی
włożyć do kieszeni
در جیب گذاشتن، در حال بهبود
ادامه...
دَر جیب گُذاشتَن، دَر حالِ بِهبود
دیکشنری لهستانی به فارسی
włożyć do garnka
گلدان گذاشتن، گلدوزی کردن
ادامه...
گُلدان گُذاشتَن، گُلدوزی کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
zadłużyć
بدهکار کردن، بدهی
ادامه...
بِدِهکار کَردَن، بِدِهی
دیکشنری لهستانی به فارسی