جدول جو
جدول جو

معنی żyć - جستجوی لغت در جدول جو

żyć
زندگی کردن، بیوگرافی
دیکشنری لهستانی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

به تعویق انداختن، در جزئیات
دیکشنری لهستانی به فارسی
تلاش کردن، متقابل کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
له کردن، شایستگی، فشردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
دور زدن، اجتناب کنید، چرخاندن، پیچ و تاب
دیکشنری لهستانی به فارسی
ضرب کردن، ضروری بودن
دیکشنری لهستانی به فارسی
چشمک زدن
دیکشنری لهستانی به فارسی
جرأت داشتن، چکیدن
دیکشنری لهستانی به فارسی
استیضاح کردن، ولخرجی
دیکشنری لهستانی به فارسی
فقیر کردن، فقیرتر
دیکشنری لهستانی به فارسی
شکایت کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
سرخ کردن، سرخ شده، تابه کردن، مقاومت
دیکشنری لهستانی به فارسی
خدمت کردن، خدمت کنید، دستیار
دیکشنری لهستانی به فارسی
اظهار نظر کردن، بیانیه نادرست، متوجّه شدن، نفخ
دیکشنری لهستانی به فارسی
تاسیس کردن، تأکید، ایجاد کردن، خالق
دیکشنری لهستانی به فارسی
توخالی کردن، توهین آمیز
دیکشنری لهستانی به فارسی
استفاده کردن از، استفاده مجدّد
دیکشنری لهستانی به فارسی
جای خود را گم کردن، جایگشت
دیکشنری لهستانی به فارسی
چاق شدن، چاق
دیکشنری لهستانی به فارسی
زوم کردن، پیش داوری
دیکشنری لهستانی به فارسی
جویدن، گاز گرفتن
دیکشنری لهستانی به فارسی
شستن
دیکشنری لهستانی به فارسی
زوزه کشیدن
دیکشنری لهستانی به فارسی
بودن، بورسیّه تحصیلی
دیکشنری لهستانی به فارسی
دوباره بررسی کردن، برای تکرار
دیکشنری لهستانی به فارسی
تعویق انداختن، تعریف کند
دیکشنری لهستانی به فارسی
زنده ماندن، زندگی می کنند، بیشتر عمر کردن، غمگین تر
دیکشنری لهستانی به فارسی
وزن کردن، زمزمه کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
غلبه پیدا کردن، شکست
دیکشنری لهستانی به فارسی
فرش کردن، فرض
دیکشنری لهستانی به فارسی
تعادل برقرار کردن، خونسردی، آرام و تعادل داشتن، هوشیار
دیکشنری لهستانی به فارسی
در کیسه گذاشتن، نهم
دیکشنری لهستانی به فارسی
در جیب گذاشتن، در حال بهبود
دیکشنری لهستانی به فارسی
گلدان گذاشتن، گلدوزی کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
بدهکار کردن، بدهی
دیکشنری لهستانی به فارسی