معنی przeżyć
przeżyć
زنده ماندن، زندگی می کنند، بیشتر عمر کردن، غمگین تر
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با przeżyć
przełożyć
przełożyć
تَعویق اَنداختَن، تَعرِیف کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
przekuć
przekuć
نُفوذ کَردَن، چِکیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
przejść
przejść
عُبور کَردَن، تَجاوُز کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
przejąć
przejąć
تَصَرُّف کَردَن، اِختِلاس
دیکشنری لهستانی به فارسی
przebić
przebić
تِرکاندَن، تِست نَشُدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی