معنی ławnik - جستجوی لغت در جدول جو
ławnik
هیئت منصفه، هورمونی
ادامه...
هِیئَتِ مُنصِفِه، هورمونی
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
równik
استوا، استهلاک
ادامه...
اِستِوا، اِستِهلاک
دیکشنری لهستانی به فارسی
ładnie
به طور زیبا یا دلپذیر، از نظر آرایشی، زیبا
ادامه...
بِه طُورِ زیبا یا دِلپَذیر، اَز نَظَرِ آرایِشی، زیبا
دیکشنری لهستانی به فارسی
prawnik
حقوق دان، از نظر قضایی، فقیه، ارسال فکس
ادامه...
حُقوق دان، اَز نَظَرِ قَضایی، فَقیه، اِرسال فَکس
دیکشنری لهستانی به فارسی
sławnie
به طور معروف، ساده لوحانه
ادامه...
بِه طُورِ مَعروف، سادِه لُوحانِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
jawnie
آشکارا، به شیوه ای آشکار، به طور آشکار، به وضوح، به طور آشکارا، به طور واضح
ادامه...
آشِکارا، بِه شیوِه ای آشِکار، بِه طُورِ آشِکار، بِه وُضوح، بِه طُورِ آشِکارا، بِه طُورِ واضِح
دیکشنری لهستانی به فارسی
panik
دچار هراس، وحشت
ادامه...
دُچار هَراس، وَحشَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی