معنی yenmek - جستجوی لغت در جدول جو
yenmek
شکست دادن، ضرب و شتم
ادامه...
شِکَست دادَن، ضَرب و شَتم
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
seçmek
انتخاب کردن، برای انتخاب
ادامه...
اِنتِخاب کَردَن، بَرایِ اِنتِخاب
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
inmek
فرود آمدن، برای پایین آمدن، پیاده شدن
ادامه...
فُرود آمَدَن، بَرایِ پایین آمَدَن، پیاده شُدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
ezmek
فشردن، خرد کردن، لهو کردن، له کردن، پا له کردن
ادامه...
فِشُردَن، خُرد کَردَن، لَهو کَردَن، لِه کَردَن، پا لِه کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
emmek
جذب کردن، مکیدن
ادامه...
جَذب کَردَن، مَکیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
eğmek
منحنی شدن، کج کردن، شیب داشتن، شیب دادن، تاب برداشتن
ادامه...
مُنحَنی شُدَن، کَج کَردَن، شیب داشتَن، شیب دادَن، تاب بَرداشتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
ekmek
کاشتن، نان، کاشت کردن
ادامه...
کاشتَن، نان، کاشت کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
vermek
دادن
ادامه...
دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
yüzmek
پریدن، برای شنا کردن، شناور بودن، شنا کردن
ادامه...
پَریدَن، بَرایِ شِنا کَردَن، شِناوَر بودَن، شِنا کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sevmek
عشق ورزیدن، دوست داشتن
ادامه...
عِشق وَرزیدَن، دوست داشتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sönmek
کم نور کردن، محو شدن
ادامه...
کَم نور کَردَن، مَحو شُدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kesmek
قطع کردن، بریدن، برش زدن، برش کردن
ادامه...
قَطع کَردَن، بُریدَن، بُرِش زَدَن، بُرِش کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
yemek
خوردن، غذا
ادامه...
خُوردَن، غَذا
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
gelmek
آمدن، برای آمدن
ادامه...
آمَدَن، بَرایِ آمَدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
germek
کشیدن، کشش
ادامه...
کِشیدَن، کِشِش
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
geçmek
دور زدن، گذشتن، عبور کردن، از دست دادن، برتری یافتن، سبقت گرفتن
ادامه...
دُور زَدَن، گُذَشتَن، عُبور کَردَن، اَز دَست دادَن، بَرتَری یافتَن، سِبقَت گِرِفتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
delmek
حفر کردن، سوراخ کردن، حفّاری کردن، ترکاندن، نفوذ کردن
ادامه...
حَفر کَردَن، سوراخ کَردَن، حَفّاری کَردَن، تِرکاندَن، نُفوذ کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
denemek
تلاش کردن، برای امتحان کردن، آزمایش کردن، سعی کردن
ادامه...
تَلاش کَردَن، بَرایِ اِمتِحان کَردَن، آزمایِش کَردَن، سَعی کَردن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
elenmek
الک کردن، حذف شود
ادامه...
اَلَک کَردَن، حَذف شَوَد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dönmek
غلتیدن، بازگشت، چرخیدن
ادامه...
غَلتیدَن، بازگَشت، چَرخیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
binmek
سوار شدن، برای سوار شدن، صعود کردن، سواری کردن
ادامه...
سَوار شُدَن، بَرایِ سَوار شُدَن، صُعود کَردَن، سَواری کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
çekmek
جذب کردن، کشیدن
ادامه...
جَذب کَردَن، کِشیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
pendek
کوتاه
ادامه...
کوتاه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
yedek
اضافی، یدکی، جایگزین
ادامه...
اِضافی، یَدَکی، جایگُزین
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی