معنی suku - جستجوی لغت در جدول جو
suku
قبیله ای، گروه قومی
ادامه...
قَبیلِه ای، گُروه قُومی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
siku
زانو زدن، آرنج
ادامه...
زانو زَدَن، آرَنج
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sulu
آبدار، آبی
ادامه...
آبدار، آبی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sumu
مسموم کردن، سمّ، سمّی، سمّیت، زهرآگین، زهرآلود
ادامه...
مَسموم کَردَن، سَمّ، سَمّی، سَمّیَت، زَهرآگین، زَهرآلود
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuku
مرغی، مرغ
ادامه...
مُرغی، مُرغ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kepemimpinan suku
رؤسایی، رهبری قبیله
ادامه...
رُؤَسایی، رَهبَری قَبیلِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pemenggalan suku kata
تقسیم هجا، تکّه تکّه شدن هجا
ادامه...
تَقسیم هِجا، تِکِّه تِکِّه شُدَن هِجا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara suku kata
به طور هجایی، به صورت هجا
ادامه...
بِه طُورِ هَجایی، بِه صورَتِ هِجا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara suku
به طور قبیله ای، قبیله ای
ادامه...
بِه طُورِ قَبیلِه ای، قَبیلِه ای
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kusukuma
وادار کردن، هل دادن، به جلو بردن
ادامه...
وادار کَردَن، هُل دادَن، بِه جِلو بُردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
msukumoaji
انگیزه دهنده، الهام بخش
ادامه...
اَنگیزِه دَهَندِه، اِلهام بَخش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
msukumo wa ndani
شهود، انگیزه درونی
ادامه...
شُهود، اَنگیزِه دَرونی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
msukumo wa ghafla
تکانشی بودن، یک تکانه ناگهانی
ادامه...
تِکانِشی بودَن، یِک تِکانه ناگَهانی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
msukumo
انگیزش، الهام بخش، الهام، هیجان زده
ادامه...
اَنگیِزِش، اِلهام بَخش، اِلهام، هَیَجان زَدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuiga kama kasuku
تقلید طوطی وار کردن، مثل طوطی تقلید کن
ادامه...
تَقلِید طوطی وار کَردَن، مِثلِ طوطی تَقلِید کُن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
asiye na msukumo
بی الهام، بی انگیزه
ادامه...
بی اِلهام، بی اَنگیزِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی