معنی siku
siku
زانو زدن، آرنج
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با siku
suku
suku
قَبیلِه ای، گُروه قُومی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
simu
simu
تِلِفُنی، تِلِفُن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
siki
siki
تُرش، سِرکِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی