معنی spontané - جستجوی لغت در جدول جو
spontané
طبیعی، خود به خودی
ادامه...
طَبیعی، خُود بِه خُودی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
spontan
بدون آمادگی، خود به خودی، طبیعی
ادامه...
بِدونِ آمادِگی، خُود بِه خُودی، طَبیعی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
spontan
به طور خود به خود، خود به خودی، طبیعی
ادامه...
بِه طُورِ خُود بِه خُود، خُود بِه خُودی، طَبیعی
دیکشنری آلمانی به فارسی
spontaneo
طبیعی، خود به خود
ادامه...
طَبیعی، خُود بِه خُود
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
spontaan
به طور بداهه، خود به خود، طبیعی، به طور خود به خود
ادامه...
بِه طُورِ بِداهِه، خُود بِه خُود، طَبیعی، بِه طُورِ خُود بِه خُود
دیکشنری هلندی به فارسی
spontanément
به طور خود به خود، خود به خود
ادامه...
بِه طُورِ خُود بِه خُود، خُود بِه خُود
دیکشنری فرانسوی به فارسی
spontanéité
بی پرده گویی، خودانگیختگی، خودجوشی
ادامه...
بی پَردِه گویی، خُوداَنگیختِگی، خودجوشی
دیکشنری فرانسوی به فارسی