معنی spontaan
spontaan
به طور بداهه، خود به خود، طبیعی، به طور خود به خود
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با spontaan
spontan
spontan
بِدونِ آمادِگی، خُود بِه خُودی، طَبیعی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
spontan
spontan
بِه طُورِ خُود بِه خُود، خُود بِه خُودی، طَبیعی
دیکشنری آلمانی به فارسی
spontané
spontané
طَبیعی، خُود بِه خُودی
دیکشنری فرانسوی به فارسی