معنی roh - جستجوی لغت در جدول جو
roh
روحی، روح
ادامه...
روحی، روح
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
roh
خام
ادامه...
خام
دیکشنری آلمانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Prohibit
ممنوع کردن
ادامه...
مَمنوع کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bedrohlich
به طور تهدیدآمیز، تهدید کننده، تهدید آمیز
ادامه...
بِه طُورِ تَهدِیدآمیز، تَهدید کُنَندِه، تَهدِید آمیز
دیکشنری آلمانی به فارسی
bedrohen
تهدید کردن، تهدید کند
ادامه...
تَهدِید کَردَن، تَهدید کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
prohibitif
ممنوع، منع کننده
ادامه...
مَمنوع، مَنع کُنَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Prohibitively
به طور منع کننده، به طور ممنوعه
ادامه...
بِه طُورِ مَنع کُنَندِه، بِه طُورِ مَمنوعِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Prohibitive
ممنوع، ممنوعه
ادامه...
مَمنوع، مَمنوعِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Prohibition
ممنوعیت
ادامه...
مَمنوعِیَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
prohibitief
به طور منع کننده، منع کننده
ادامه...
بِه طُورِ مَنع کُنَندِه، مَنع کُنَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
prohibición
ممنوعیت
ادامه...
مَمنوعِیَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
kiroho
روحانی، از نظر معنوی، معنویت، به طور روحانی
ادامه...
روحانی، اَز نَظَرِ مَعنَوی، مَعنَوِیَت، بِه طُورِ روحانی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kwa njia ya kiroho
به طور عرفانی، به صورت معنوی
ادامه...
بِه طُورِ عِرفانی، بِه صورَتِ مَعنَوی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
udhati wa roho
معنویّت، روح پرستی
ادامه...
مَعَنویَّت، روح پَرَستی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
unafiki wa kiroho
مقدّس مآبی، نفاق معنوی
ادامه...
مُقَدَّس مَآبی، نِفاق مَعنَوی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ulimwengu wa roho
ماورایی بودن، دنیای ارواح
ادامه...
ماوَرایی بودَن، دُنیایِ اَرواح
دیکشنری سواحیلی به فارسی
prohibitiv
ممنوع، منع کننده
ادامه...
مَمنوع، مَنع کُنَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
bedroht
تهدید شده، تهدید کرد
ادامه...
تَهدِید شُدِه، تَهدید کَرد
دیکشنری آلمانی به فارسی
prohibido
ممنوع
ادامه...
مَمنوع
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
roho ya ujasiri
ماجراجویی دوستی، روحیّه شجاع
ادامه...
ماجَراجویی دوستی، روحیِّه شُجاع
دیکشنری سواحیلی به فارسی
roho
روحانیّت، روح، پر از روح، روحی
ادامه...
رُوحانیّت، روح، پُر اَز روح، روحی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
froh
شاد، خوشحالم
ادامه...
شاد، خوشحالَم
دیکشنری آلمانی به فارسی
rot
آروغ، آروغ زدن
ادامه...
آروغ، آروغ زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ruh
روحی، روح
ادامه...
روحی، روح
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
rot
قرمز
ادامه...
قِرمِز
دیکشنری آلمانی به فارسی
rot
فاسد، پوسیدگی، گندیده، به طور فاسد
ادامه...
فاسِد، پوسیدِگی، گَندیدِه، بِه طُورِ فاسِد
دیکشنری هلندی به فارسی
roho ya michezo
روح ورزشی، روحیّه ورزشی
ادامه...
روح وَرزِشی، روحیِّه وَرزِشی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
prohibir
ممانعت کردن، ممنوع کردن
ادامه...
مُمانِعَت کَردَن، مَمنوع کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
roho ya kisasi
روح انتقامی، روحیّه انتقام جویی
ادامه...
روح اِنتِقامی، روحیِّه اِنتِقام جویی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
de manera prohibitiva
به طور تهدیدآمیز، به طور منع
ادامه...
بِه طُورِ تَهدیدآمیز، بِه طُورِ مَنع
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
farbenfroh
به طور رنگارنگ، رنگارنگ، رنگین
ادامه...
بِه طُورِ رَنگارَنگ، رَنگارَنگ، رَنگین
دیکشنری آلمانی به فارسی
de manière prohibitive
به طور ممنوع کننده، به طور منع، به طور منع کننده
ادامه...
بِه طُورِ مَمنوع کُنَندِه، بِه طُورِ مَنع، بِه طُورِ مَنع کُنَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prohibitivo
بازدارنده، منع کننده، ممنوع
ادامه...
بازدارَندِه، مَنع کُنَندِه، مَمنوع
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
prohibitivamente
به طور منع کننده، به طور منع
ادامه...
بِه طُورِ مَنع کُنَندِه، بِه طُورِ مَنع
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
mit Stroh decken
سقف پوشاندن، پوشاندن با نی
ادامه...
سَقف پوشاندَن، پوشاندَن با نِی
دیکشنری آلمانی به فارسی