معنی przejść - جستجوی لغت در جدول جو
przejść
عبور کردن، تجاوز کند
ادامه...
عُبور کَردَن، تَجاوُز کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
przyjść
آمدن، طبقه بندی شده
ادامه...
آمَدَن، طَبَقِه بَندی شُدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
przejąć
تصرّف کردن، اختلاس
ادامه...
تَصَرُّف کَردَن، اِختِلاس
دیکشنری لهستانی به فارسی
przepaść
گودال عمیق، عمیق تر کردن، از دست دادن
ادامه...
گودال عَمیق، عَمیق تَر کَردَن، اَز دَست دادَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
przekuć
نفوذ کردن، چکیدن
ادامه...
نُفوذ کَردَن، چِکیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
przeżyć
زنده ماندن، زندگی می کنند، بیشتر عمر کردن، غمگین تر
ادامه...
زِندِه ماندَن، زِندِگی می کُنَند، بیشتَرِ عُمر کَردَن، غَمگین تَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
przebić
ترکاندن، تست نشده
ادامه...
تِرکاندَن، تِست نَشُدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
prząść
نخ ریختن، ارائه
ادامه...
نَخ ریختَن، اِرائِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
zejść
پیاده شدن، پیانیست
ادامه...
پیاده شُدَن، پیانیست
دیکشنری لهستانی به فارسی
przejść przesłuchanie
آزمون دادن، انجام آزمایشات
ادامه...
آزمون دادَن، اَنجام آزمایِشات
دیکشنری لهستانی به فارسی
przejść na emeryturę
بازنشسته شدن، نظامی سازی بیش از حد
ادامه...
بازنِشَستِه شُدَن، نِظَامی سازی بیش اَز حَد
دیکشنری لهستانی به فارسی