معنی passief - جستجوی لغت در جدول جو
passief
به طور غیرفعّال، منفعل
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِفَعّال، مُنفَعِل
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
massief
عظیم
ادامه...
عَظیم
دیکشنری هلندی به فارسی
passif
منفعل
ادامه...
مُنفَعِل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
passie
شور و اشتیاق، اشتیاق
ادامه...
شور و اِشتیاق، اِشتیاق
دیکشنری هلندی به فارسی
passion
شور و اشتیاق، اشتیاق
ادامه...
شور و اِشتیاق، اِشتیاق
دیکشنری فرانسوی به فارسی
passivo
منفعل
ادامه...
مُنفَعِل
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
passivo
منفعل
ادامه...
مُنفَعِل
دیکشنری پرتغالی به فارسی
massif
عظیم
ادامه...
عَظیم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
pasien
بیمار
ادامه...
بیمار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
passer
عبور کردن، عبور کند
ادامه...
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
passen
متناسب بودن، مناسب بودن
ادامه...
مُتِناسِب بودَن، مُناسِب بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
passiv
به طور غیرفعّال، منفعل
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِفَعّال، مُنفَعِل
دیکشنری آلمانی به فارسی
passen
متناسب بودن، مناسب، مساوی بودن، مناسب بودن
ادامه...
مُتِناسِب بودَن، مُناسِب، مُساوی بودَن، مُناسِب بودَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pasif
منفعل
ادامه...
مُنفَعِل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pasif
غیر فعّال، منفعل
ادامه...
غِیرِ فَعّال، مُنفَعِل
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی