معنی oralny - جستجوی لغت در جدول جو
oralny
دهانی، ماشین بیمار
ادامه...
دَهانی، ماشین بیمار
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Grainy
دانه دار
ادامه...
دانِه دار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
oral
دهانی، به صورت شفاهی
ادامه...
دَهانی، بِه صورَتِ شَفاهی
دیکشنری آلمانی به فارسی
oran
تناسب، نسبت
ادامه...
تَنَاسُب، نِسبَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
oral
دهانی، شفاهی
ادامه...
دَهانی، شَفاهی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
oral
دهانی، شفاهی
ادامه...
دَهانی، شَفاهی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
oral
دهانی، به صورت شفاهی
ادامه...
دَهانی، بِه صورَتِ شَفاهی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
oral
دهانی
ادامه...
دَهانی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
orale
دهانی، شفاهی
ادامه...
دَهانی، شَفاهی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ranny
مجروح، مجموعه، آسیب دیده، مضرّ
ادامه...
مَجروح، مَجموعِه، آسیب دیدِه، مُضِرّ
دیکشنری لهستانی به فارسی
Brainy
باهوش، خوش فکر
ادامه...
باهوش، خُوش فِکر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Brawny
قوی، قوسی
ادامه...
قَوی، قُوسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Morally
از نظر اخلاقی
ادامه...
اَز نَظَرِ اَخلاقی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Orally
شفاهی، به صورت شفاهی
ادامه...
شَفاهی، بِه صورَتِ شَفاهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
moralny
اخلاقی، اصول اخلاقی
ادامه...
اَخلاقی، اُصول اَخلاقی
دیکشنری لهستانی به فارسی
karalny
قابل مجازات، قابل محاسبه
ادامه...
قابِلِ مُجازات، قابِلِ مُحاسِبِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
opalony
برنزه، آفتاب گرفتن، برنزه شده، برنزی شده، برونش
ادامه...
بُرُنزِه، آفتاب گِرِفتَن، بُرُنزِه شُدِه، بُرُنزی شُدِه، بُرونش
دیکشنری لهستانی به فارسی
obalony
رد شده، رد صلاحیّت
ادامه...
رَد شُدِه، رَد صَلاحیَّت
دیکشنری لهستانی به فارسی
normalny
عادّی، معمولی
ادامه...
عادّی، مَعمولی
دیکشنری لهستانی به فارسی
ogólny
کلّی، جهانی، عمومی
ادامه...
کُلّی، جَهانی، عُمومی
دیکشنری لهستانی به فارسی
lojalny
وفادار
ادامه...
وَفادار
دیکشنری لهستانی به فارسی
lokalny
محلّی، پیدا کردن
ادامه...
مَحَلّی، پِیدا کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
formalny
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری لهستانی به فارسی
tonalny
آوایی، به صورت آوازی
ادامه...
آوایی، بِه صورَتِ آوازی
دیکشنری لهستانی به فارسی
upalny
گرم و طاقت فرسا، داغ، گرم و خشک، سوزاننده
ادامه...
گَرم و طاقَت فَرسا، داغ، گَرم و خُشک، سوزانَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
wokalny
آوازی، به صورت آکوستیک
ادامه...
آوازی، بِه صورَتِ آکُوستیک
دیکشنری لهستانی به فارسی
owalny
بیضوی، بیضی شکل، بیضی، بت پرستی
ادامه...
بَیضَوی، بَیضی شِکل، بَیضی، بُت پَرَستی
دیکشنری لهستانی به فارسی
niemoralny
غیر اخلاقی، غیر قابل تصوّر
ادامه...
غِیرِ اَخلاقی، غِیرِ قابِلِ تَصَوُّر
دیکشنری لهستانی به فارسی