معنی obecny - جستجوی لغت در جدول جو
obecny
حاضر، غالب
ادامه...
حاضِر، غالِب
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
owocny
بارور، پربار
ادامه...
باروَر، پُربار
دیکشنری لهستانی به فارسی
obiecany
وعده داده شده، اختصاص داده شده است
ادامه...
وَعدِه دادِه شُدِه، اِختِصاص دادِه شُدِه اَست
دیکشنری لهستانی به فارسی
obecnie
در حال حاضر، شکوفه دادن، به طور حاضر یا فعلی، یادگاری
ادامه...
دَر حالِ حاضِر، شُکوفِه دادَن، بِه طُورِ حاضِر یا فِعلی، یادِگاری
دیکشنری لهستانی به فارسی
obcy
بیگانه، بیگانه شده، غیر مرتبط، غیر مستقیم
ادامه...
بیگانِه، بیگانِه شُدِه، غِیرِ مُرتَبِط، غِیرِ مُستَقیم
دیکشنری لهستانی به فارسی
oben
طبقه بالا، بالا
ادامه...
طَبَقِه بالا، بالا
دیکشنری آلمانی به فارسی
nieobecny
غایب، هیپرپاراتیروئیدیسم
ادامه...
غایِب، هیپِرپاراتیرُوئیدیسم
دیکشنری لهستانی به فارسی
wszechobecny
فراگیر، فراموش شده، همه جا حاضر، همه جا حضور
ادامه...
فَراگیر، فَراموش شُدِه، هَمِه جا حاضِر، هَمِه جا حُضور
دیکشنری لهستانی به فارسی