معنی wszechobecny
wszechobecny
فراگیر، فراموش شده، همه جا حاضر، همه جا حضور
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با wszechobecny
wszechobecnie
wszechobecnie
بِه طُورِ فَراگیر، بِه طُورِ کُلّی
دیکشنری لهستانی به فارسی