معنی noto - جستجوی لغت در جدول جو
noto
بدنام، شناخته شده
ادامه...
بَدنام، شِناختِه شُدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
monotonyczny
بی روح
ادامه...
بی روح
دیکشنری لهستانی به فارسی
monotonía
بی روحی، یکنواختی، کسل بودن
ادامه...
بی روحی، یِکنَواختی، کِسِل بودَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
de manière monotone
به طور یکنواخت، یکنواخت
ادامه...
بِه طُورِ یِکنَواخت، یِکنَواخت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
monotonie
بی روحی، یکنواختی، خسته کننده بودن، کسل بودن
ادامه...
بی روحی، یِکنَواختی، خَستِه کُنَندِه بودَن، کِسِل بودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
monotone
به طور یکنواخت، یکنواخت، بی روح
ادامه...
بِه طُورِ یِکنَواخت، یِکنَواخت، بی روح
دیکشنری فرانسوی به فارسی
monoton
خسته کننده، یکنواخت، بی روح، یکنواختی
ادامه...
خَستِه کُنَندِه، یِکنَواخت، بی روح، یِکنَواختی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
annotować
توضیح دادن، توسعه دهد
ادامه...
توضیح دادَن، تَوسِعَه دَهَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
monotonny
یکنواخت، برابری، خسته کننده، جامع
ادامه...
یِکنَواخت، بَرابَری، خَستِه کُنَندِه، جامِع
دیکشنری لهستانی به فارسی
notoriamente
بدنامانه، بدنام
ادامه...
بَدنامانِه، بَدنام
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
monotonność
بی روحی، بی جانی، یکنواختی، یا
ادامه...
بی روحی، بی جانی، یِکنَواختی، یا
دیکشنری لهستانی به فارسی
monotonnie
به طور یکنواخت، به طور مساوی
ادامه...
بِه طُورِ یِکنَواخت، بِه طُورِ مُساوی
دیکشنری لهستانی به فارسی
monotonia
خسته کننده بودن، خسته
ادامه...
خَستِه کُنَندِه بودَن، خَستِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
ślinotok
ریزش بزاق، فرو ریختن
ادامه...
ریزِشِ بُزاق، فُرو ریختَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
wspólnotowy
اجتماعی
ادامه...
اِجتِماعی
دیکشنری لهستانی به فارسی
wspólnotowo
به طور اجتماعی، اجتناب ناپذیر
ادامه...
بِه طُورِ اِجتِماعی، اِجتِناب ناپَذیر
دیکشنری لهستانی به فارسی
dengan monoton
به طور یکنواخت، یکنواخت
ادامه...
بِه طُورِ یِکنَواخت، یِکنَواخت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
notorisch
بدنامانه، بدنام
ادامه...
بَدنامانِه، بَدنام
دیکشنری آلمانی به فارسی
roto
خراب، شکسته، گسسته
ادامه...
خَرَاب، شِکَستِه، گُسَستِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
nono
در مرتبه نهم، نهم
ادامه...
دَر مَرتَبِه نُهُم، نُهُم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
nato
متولّد، متولّد شد
ادامه...
مُتِوَلِّد، مُتِوَلِّد شُد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
novo
جدید
ادامه...
جَدید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
nono
نهم
ادامه...
نُهُم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
joto
گرم و خشک، گرما، گرم، گرمایی
ادامه...
گَرم و خُشک، گَرما، گَرم، گَرمایی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
moto
داغ، آتش
ادامه...
داغ، آتَش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ndoto
رویاپرداز، رؤیا، خواب دیدن، خیالی، توهّم
ادامه...
رویاپَرداز، رُؤیا، خواب دیدَن، خَیالی، تَوَهُّم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
notorio
بدنام
ادامه...
بَدنام
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
notoriamente
بدنامانه، بدنام
ادامه...
بَدنامانِه، بَدنام
دیکشنری پرتغالی به فارسی
notoriedad
برجستگی، بدنامی
ادامه...
بَرجَستِگی، بَدنامی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
notoriamente
بدنامانه، بدنام
ادامه...
بَدنامانِه، بَدنام
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
notoirement
بدنامانه، بدنام
ادامه...
بَدنامانِه، بَدنام
دیکشنری فرانسوی به فارسی
notoire
بدنام
ادامه...
بَدنام
دیکشنری فرانسوی به فارسی
notoryczny
بدنام
ادامه...
بَدنام
دیکشنری لهستانی به فارسی
notorycznie
بدنامانه، تهمت زدن
ادامه...
بَدنامانِه، تُهمَت زَدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
monotonia
بی روحی، یکنواختی، کسل بودن، خسته کننده بودن
ادامه...
بی روحی، یِکنَواختی، کِسِل بودَن، خَستِه کُنَندِه بودَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی