معنی roto
roto
خراب، شکسته، گسسته
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
واژههای مرتبط با roto
romo
romo
کُند، کِسِل کُنَندِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
rojo
rojo
قِرمِز
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
reto
reto
راست، مُستَقیم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
roxo
roxo
بَنَفش
دیکشنری پرتغالی به فارسی
rosto
rosto
چِهرِه، صورَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
rotto
rotto
بِه طُورِ شِکَستِه، شِکَستِه، خَرَاب، گُسَستِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
joto
joto
گَرم و خُشک، گَرما، گَرم، گَرمایی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
moto
moto
داغ، آتَش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
roho
roho
رُوحانیّت، روح، پُر اَز روح، روحی
دیکشنری سواحیلی به فارسی