معنی nemen - جستجوی لغت در جدول جو
nemen
دست گرفتن، گرفتن، برداشتن
ادامه...
دَست گِرِفتَن، گِرِفتَن، بَرداشتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
de manière ornementale
زینتی، به صورت زینتی
ادامه...
زینَتی، بِه صورَتِ زینَتی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ajournement
تعویق
ادامه...
تَعویق
دیکشنری فرانسوی به فارسی
aptitude à l'entraînement
قابلیّت آموزش، آموزش پذیری
ادامه...
قابِلیَّتِ آموزِش، آموزِش پَذیری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
approvisionnement
تدارکات، عرضه
ادامه...
تَدَارُکَات، عَرضِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
acharnement
بی رحمی، بی امان بودن
ادامه...
بی رَحمی، بی اَمان بودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
accompagnement
همراهی
ادامه...
هَمراهی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Refinement
پالایش
ادامه...
پالایِش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
de manière gouvernementale
به طور دولتی، به صورت دولتی
ادامه...
بِه طُورِ دولَتی، بِه صورَتِ دولَتی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
abonnement
اشتراک
ادامه...
اِشتِراک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inhumainement
به طور غیرانسانی، غیر انسانی
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِاِنسانی، غِیرِ اِنسانی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
internement
بازداشت، توقیف
ادامه...
بازداشت، تَوقیف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
indignement
نابرازندگی، با عصبانیّت
ادامه...
نابَرازَندِگی، با عَصَبانیَّت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sans ornement
بی آرایش، بدون زینت
ادامه...
بی آرایِش، بِدونِ زینَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sans événements
بی حادثه، بدون اتّفاقات
ادامه...
بی حادثِه، بِدونِ اِتِّفاقات
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sereinement
آرامش بخش، با آرامش
ادامه...
آرامِش بَخش، با آرامِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
alignement
ترازبندی، هم ترازی
ادامه...
تَرَازبَندی، هَم تَرازی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
perennemente
به طور دائمی، چند ساله
ادامه...
بِه طُورِ دائِمی، چَند سالِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
hemen
فوری، بلافاصله، به طور فوری
ادامه...
فُوری، بِلافاصلِه، بِه طُورِ فُوری
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
humainement
انسانی گونه، به صورت انسانی، به طور انسانی
ادامه...
اِنسانی گونِه، بِه صورَتِ اِنسانی، بِه طُورِ اِنسانی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
nehmen
برداشتن، گرفتن، دست گرفتن
ادامه...
بَرداشتَن، گِرِفتَن، دَست گِرِفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
negen
نه
ادامه...
نُه
دیکشنری هلندی به فارسی
Abonnement
اشتراک
ادامه...
اِشتِراک
دیکشنری آلمانی به فارسی
gouvernement
دولت
ادامه...
دولَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gloutonnement
به طور پرخوری، حریصانه
ادامه...
بِه طُورِ پُرخُوری، حَریصانِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fractionnement
تفکیک کسری، تقسیم کردن، تقسیم کسری
ادامه...
تَفکِیک کَسری، تَقسیم کَردَن، تَقسیم کَسری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
finement
به طور دقیق، خوب، به طور نازک
ادامه...
بِه طُورِ دَقیق، خوب، بِه طُورِ نَازُک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ricanement
پوزخند، تمسخر
ادامه...
پوزخَند، تَمَسخُر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
reconditionnement
بازسازی
ادامه...
بازسازی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
réalignement
تراز مجدّد، تنظیم مجدّد
ادامه...
تَراز مُجَدَّد، تَنظِیم مُجَدَّد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sainement
سالم گونه، سالم
ادامه...
سالِم گونِه، سالِم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
raisonnement
استدلال
ادامه...
اِستِدلال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
raffinement
ذوق، پالایش
ادامه...
ذُوق، پالایِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
riche en événements
پر حادثه، سرشار از رویدادها
ادامه...
پُر حادثِه، سَرشار اَز رویدادها
دیکشنری فرانسوی به فارسی
soudainement
به طور ناگهانی
ادامه...
بِه طُورِ ناگَهانی
دیکشنری فرانسوی به فارسی