معنی missie - جستجوی لغت در جدول جو
missie
مأموریت
ادامه...
مَأموریَت
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
passie
شور و اشتیاق، اشتیاق
ادامه...
شور و اِشتیاق، اِشتیاق
دیکشنری هلندی به فارسی
een commissie geven
کمیسیون دادن، کمیسیون بدهد
ادامه...
کُمیسیون دادَن، کُمیسیون بِدَهَد
دیکشنری هلندی به فارسی
permissief
مجاز، سهل گیر
ادامه...
مُجاز، سَهل گیر
دیکشنری هلندی به فارسی
misi
مأموریت
ادامه...
مَأموریَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
visie
بینش، بینایی
ادامه...
بینِش، بینایی
دیکشنری هلندی به فارسی
lisse
صاف
ادامه...
صاف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
massief
عظیم
ادامه...
عَظیم
دیکشنری هلندی به فارسی
rissig
ترک خورده
ادامه...
تَرَک خُوردِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
missen
از دست دادن، خانم
ادامه...
اَز دَست دادَن، خانُم
دیکشنری هلندی به فارسی
mistig
به طور مه آلود، مه آلود، دودآلود
ادامه...
بِه طُورِ مِه آلود، مِه آلود، دودآلود
دیکشنری هلندی به فارسی
massiv
به طور عظیم، جامد، عظیم
ادامه...
بِه طُورِ عَظیم، جامِد، عَظیم
دیکشنری آلمانی به فارسی
bissig
به طور زننده، تند، زننده
ادامه...
بِه طُورِ زَنَندِه، تُند، زَنَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
mistik
ماورایی، عارف
ادامه...
ماوَرایی، عارِف
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
hissiz
بی احساس، بی حسّ
ادامه...
بی اِحساس، بی حِسّ
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
missão
مأموریت
ادامه...
مَأموریَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
missione
مأموریت
ادامه...
مَأموریَت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
miskin
فقیر
ادامه...
فَقیر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mistik
ماورایی، عرفانی
ادامه...
ماوَرایی، عِرفانی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
misère
بدبختی
ادامه...
بَدبَختی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mission
مأموریت، تکلیف
ادامه...
مَأموریَت، تَکلیف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
massif
عظیم
ادامه...
عَظیم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transmissie
انتقال
ادامه...
اِنتِقال
دیکشنری هلندی به فارسی