معنی maken - جستجوی لغت در جدول جو
maken
ساختن
ادامه...
ساختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ophef maken
حواس پرت کردن، سر و صدا کردن
ادامه...
حَواس پَرت کَردَن، سَر و صِدا کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
verdrietig maken
غمگین کردن
ادامه...
غَمگین کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
grote stappen maken
بلند قدمی برداشتن، برداشتن گام های بزرگ
ادامه...
بُلَند قَدَمی بَرداشتَن، بَرداشتَن گام های بُزُرگ
دیکشنری هلندی به فارسی
grappen maken
شوخی کردن، شوخی کن، لطیفه گفتن
ادامه...
شوخی کَردَن، شوخی کُن، لَطیفِه گُفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
grafieken maken
نمودار کشیدن، ایجاد نمودار
ادامه...
نِمودار کِشیدَن، ایجاد نِمودار
دیکشنری هلندی به فارسی
indruk maken
تأثیر گذاشتن، تاثیر بگذارد
ادامه...
تأثیر گُذاشتَن، تَاثیر بُگذارَد
دیکشنری هلندی به فارسی
het hof maken
دادگاه کردن، به دادگاه
ادامه...
دادگاه کَردَن، بِه دادگاه
دیکشنری هلندی به فارسی
patronen maken
الگو ساختن، ساختن الگوها
ادامه...
اُلگو ساختَن، ساختَن اُلگوها
دیکشنری هلندی به فارسی
verdoofd maken
بی حسّ کردن
ادامه...
بی حِسّ کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
ambachtelijk maken
ساختن، ساخت صنایع دستی
ادامه...
ساختَن، ساخت صَنایِع دَستی
دیکشنری هلندی به فارسی
bang maken
ترساندن
ادامه...
تَرساندَن
دیکشنری هلندی به فارسی
bloed maken
خونین کردن، خون ساختن
ادامه...
خونین کَردَن، خون ساختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
belachelijk maken
تمسخر کردن
ادامه...
تَمَسخُر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
bekendmaken
آشنا کردن، اعلام کند
ادامه...
آشِنا کَردَن، اِعلام کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
bezwaar maken
اعتراض کردن، شی
ادامه...
اِعتِراض کَردَن، شی
دیکشنری هلندی به فارسی
vijandig maken
دشمن سازی کردن، دشمنی کردن
ادامه...
دُشمَن سازی کَردَن، دُشمَنی کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
vermaken
سرگرم کردن
ادامه...
سَرگَرم کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
haken
قلّاب انداختن، قلّاب
ادامه...
قُلّاب اَنداختَن، قُلّاب
دیکشنری آلمانی به فارسی
zich zorgen maken
نگران بودن، نگران شدن
ادامه...
نِگَران بودَن، نِگَران شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Waken
بیدار کردن، بیدار شدن
ادامه...
بیدار کَردَن، بیدار شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
makan
خوردن، بخور
ادامه...
خُوردَن، بُخُور
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
malen
رنگ کردن
ادامه...
رَنگ کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
haken
صعود کردن، قلّاب بافی، قلّاب انداختن
ادامه...
صُعود کَردَن، قُلّاب بافی، قُلّاب اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
malen
خراشیدن، آسیاب کردن، خردکننده
ادامه...
خراشیدَن، آسیاب کَردَن، خُردکُنَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
ziek maken
بیمار کردن
ادامه...
بیمار کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
zich opmaken
زیبا کردن، آماده شوید
ادامه...
زیبا کَردَن، آمادِه شِوید
دیکشنری هلندی به فارسی
zuur maken
ترش کردن
ادامه...
تُرش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
waterval maken
ریختن، آبشار درست کن
ادامه...
ریختَن، آبشار دُرُست کُن
دیکشنری هلندی به فارسی
wakker maken
بیدار کردن، بیدار شو
ادامه...
بیدار کَردَن، بیدار شُو
دیکشنری هلندی به فارسی
woedend maken
عصبانی کردن، خشمگین کردن
ادامه...
عَصَبانی کَردَن، خَشمگین کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
winst maken
سود بردن، کسب سود
ادامه...
سود بُردَن، کَسب سود
دیکشنری هلندی به فارسی
weerbestendig maken
عایق سازی هوا، ضد آب و هوا
ادامه...
عایِق سازی هَوا، ضِد آب و هَوا
دیکشنری هلندی به فارسی
zwart maken
سیاه کردن، سیاه شدن
ادامه...
سیاه کَردَن، سیاه شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
bezeten maken
وسواس داشتن، تسخیر کردن
ادامه...
وَسوَاس داشتَن، تَسخیر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی