جدول جو
جدول جو

معنی kuu - جستجوی لغت در جدول جو

kuu
مرکزی، اصلی، غالب، اصلی کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تیم تشکیل دادن، یک تیم ایجاد کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دوباره جمع کردن، دوباره وصل شوید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ادغام کردن، اتّصال، ضمیمه کردن، جذب کردن، اتّحاد دادن، بسته شدن، زنجیر کردن، گروه کردن، ترکیب کردن، اتّصال دادن، متّحد کردن، گروه بندی کردن، انباشته کردن، درهم پیچیدن، بافتگی، پیوند دادن، توده کردن، ریسمان کشیدن، یکپارچه کردن، متّحد شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دوباره پیوستن، برای اتّحاد مجدّد، دوباره متّحد کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مجاورت داشتن، اتّصال، ادغام کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پشتیبانی کردن، حمایت کند، حمایت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حباب ساختن، ایجاد انگیزه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کپّه کردن، برای ایجاد یک غار
دیکشنری سواحیلی به فارسی
در هم تنیدن، متصّل شود
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شبکه سازی کردن، یک شبکه ایجاد کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تاریکه نمایی دادن، برای ایجاد سایه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برجسته کردن، یک دکمه ایجاد کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برجسته کردن، ساختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تصوّر کردن، یک مفهوم ایجاد کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ترکیب کردن، برای ایجاد، پیکربندی کردن، تشکیل دادن، ایجاد کردن، اختراع کردن، شکل دادن، قالب دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سیم کشیدن، سیم ها را وصل کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خر و پیش کننده، سوختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کشنده، کشتن، قتل کردن، با ضربه کشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خوردگی، زنگ زدگی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برتری، عظمت، شرافت بخشی، بزرگی، بلندی، تعالی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
رئیس، اصلی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آب شدن فلز، ذوب شد
دیکشنری لهستانی به فارسی
تشنگی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بلند، بالا، بالا ترین
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کپک زدگی، قارچ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خر خر کردن، غرّش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مرغی، مرغ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دوباره فروختن، دوباره بفروش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تهمت، فروش بد شهرت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واگذاری، فروش ملک
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حراج کردن، فروش به صورت حراج
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بازار کردن، برای فروش، فروختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
درد کردن، گاز گرفته شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی