معنی kuszony - جستجوی لغت در جدول جو
kuszony
وسوسه شده، وسوسه کردن
ادامه...
وَسوَسِه شُدِه، وَسوَسِه کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kuszący
فراخوانی، شکوه، وسوسه انگیز، فریبنده
ادامه...
فَراخوانی، شُکوه، وَسوَسِه اَنگیز، فَریبَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
skruszony
پشیمان، پشیمان شدن، توبه کننده، با پشیمانی، غمگین
ادامه...
پَشیمان، پَشیمان شُدَن، تُوبِه کُنَندِه، با پَشیمانی، غَمگین
دیکشنری لهستانی به فارسی
kushona
پارچه کردن، دوختن، گلدوزی کردن، بافتن، سوزن زدن، دستکاری کردن، نخ ریختن، بافیدن، لحیم کردن
ادامه...
پارچِه کَردَن، دوختَن، گُلدوزی کَردَن، بافتَن، سوزَن زَدَن، دَستکاری کَردَن، نَخ ریختَن، بافیدَن، لَحیم کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
uczony
عالم، کامل، دانشمند
ادامه...
عالِم، کامِل، دانِشمَند
دیکشنری لهستانی به فارسی
duszny
شرجی، بگو، پر از هوای فشرده، زنده
ادامه...
شَرجی، بِگو، پُر اَز هَوایِ فِشُردِه، زِندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی