ترجمه kushona به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
معنی kushona
- kushona
- پارچه کردن، دوختن، گلدوزی کردن، بافتن، سوزن زدن، دستکاری کردن، نخ ریختن، بافیدن، لحیم کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kushona
kushinda
- kushinda
- فَتح کَردَن، بَرَندِه شَوید، شِکَست دادَن، غَلَبِه کَردَن، غَلَبِه آوَر، غَلَبِه پِیدا کَردَن، تَسلِیم کَردَن، پیروزی یافتَن، بُردَن، مُقاوِمَت کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kushika
- kushika
- گِرِفتَن، نِگَه داشتَن، مُحکَم گِرِفتَن، چَنگ زَدَن، چَسبیدَن، قابِض، اِشغال کَردَن، تَصَرُّف کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی