در حال فروپاشی، پوسیدگی، فاسد شدن، فاسد، در حال فساد، زوال یافتن، فرسایش یافتن، فرسایشی، کپک زده، تعفّن، گندیدن، گندیده، فساد
دَر حالِ فُروپاشی، پوسیدِگی، فاسِد شُدَن، فاسِد، دَر حالِ فِساد، زَوال یافتَن، فَرسایِش یافتَن، فَرسایِشی، کَپَک زَدِه، تَعَفُّن، گَندیدَن، گَندیدِه، فَساد