لکّه دار کردن، آلوده کردن، آشفتگی ایجاد کردن، نامرتّب کردن، آلودگی کردن، به هم ریختن، تفتیش کردن، آشفته کردن، لکّه انداختن
لَکِّه دار کَردَن، آلودِه کَردَن، آشُفتِگی ایجاد کَردَن، نامُرَتَّب کَردَن، آلودِگی کَردَن، بِه هَم ریختَن، تَفتیش کَردَن، آشُفتِه کَردَن، لَکِّه اَنداختَن