kruchy به طور شکننده، شکننده، شکنجه، شکایت کردن، ریز، کوچک ادامه... بِه طُورِ شِکَنَندِه، شِکَنَندِه، شِکَنجِه، شِکایَت کَردَن، ریز، کوچَک دیکشنری لهستانی به فارسی