معنی golven - جستجوی لغت در جدول جو
golven
موج دار کردن، امواج
ادامه...
مُوج دار کَردَن، اَمواج
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Golden
طلایی
ادامه...
طَلایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
loven
تحسین کردن، ستایش
ادامه...
تَحسِین کَردَن، سِتایِش
دیکشنری هلندی به فارسی
doven
خاموش کردن، ناشنوا
ادامه...
خاموش کَردَن، ناشِنَوا
دیکشنری هلندی به فارسی
boven
بالا
ادامه...
بالا
دیکشنری هلندی به فارسی
geven
دادن
ادامه...
دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gülen
خندان، لبخند زدن
ادامه...
خَندان، لَبخَند زَدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
güven
اعتماد
ادامه...
اِعتِماد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
joven
جوان تر، جوان
ادامه...
جَوان تَر، جَوان
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Solve
حل کردن
ادامه...
حَل کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
holen
آوردن، واکشی
ادامه...
آوَردَن، وَاکِشِی
دیکشنری آلمانی به فارسی
rollen
غلتیدن، رول
ادامه...
غَلتیدَن، رول
دیکشنری هلندی به فارسی
delven
معدن استخراج کردن، معدن
ادامه...
مَعدَن اِستِخراج کَردَن، مَعدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
rollen
غلتیدن، رول
ادامه...
غَلتیدَن، رول
دیکشنری آلمانی به فارسی
tollen
چرخیدن
ادامه...
چَرخیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
golvend
پفکی، موج دار
ادامه...
پُفَکی، مُوج دار
دیکشنری هلندی به فارسی
geloven
باور کردن
ادامه...
باوَر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gillen
جیغ زدن، فریاد زدن
ادامه...
جیغ زَدَن، فَریاد زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gokken
قمار کردن، قمار
ادامه...
قُمار کَردَن، قُمار
دیکشنری هلندی به فارسی
gooien
ریختن، پرتاب کردن
ادامه...
ریختَن، پَرتاب کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gouden
به طور طلایی، طلایی
ادامه...
بِه طُورِ طَلایی، طَلایی
دیکشنری هلندی به فارسی
graven
تونل زدن، کندن، غار رفتن، حفر کردن
ادامه...
تونِل زَدَن، کَندَن، غار رَفتَن، حَفر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wollen
اراده داشتن، خوٰاستن
ادامه...
اِرادِه داشتَن، خوٰاستَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
volgen
نتیجه دادن، دنبال کردن، دنباله دار بودن، پیگیری کردن
ادامه...
نَتیجِه دادَن، دُنبال کَردَن، دُنبالِه دار بودَن، پِیگیری کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
bolzen
مهره کردن، پیچ و مهره
ادامه...
مُهرِه کَردَن، پیچ و مُهرِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
Solvent
حلّال
ادامه...
حَلّال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
folgen
دنبال کردن، عواقب، دنباله دار بودن، نتیجه دادن
ادامه...
دُنبال کَردَن، عَواقِب، دُنبالِه دار بودَن، نَتیجِه دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
golden
طلایی
ادامه...
طَلایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
golvendheid
موجی بودن
ادامه...
مُوجی بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی