معنی frontal - جستجوی لغت در جدول جو
frontal
جلوی، جلویی
ادامه...
جِلویِ، جِلویِی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
frontal
از روبرو، جلویی
ادامه...
اَز روبِرو، جِلویِی
دیکشنری آلمانی به فارسی
frontal
جلوی، جلویی
ادامه...
جِلویِ، جِلویِی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
frontal
جلوی، جلو
ادامه...
جِلویِ، جِلو
دیکشنری پرتغالی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
frontale
جلوی، جلو
ادامه...
جِلویِ، جِلو
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
frontaal
از روبرو، جلویی
ادامه...
اَز روبِرو، جِلویِی
دیکشنری هلندی به فارسی
afrontar
توهین کردن، توهین
ادامه...
تَوهِین کَردَن، تُوهین
دیکشنری پرتغالی به فارسی
frotar
مالش دادن، مالیدن
ادامه...
مالِش دادَن، مالیدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
frontalement
از روبرو، از جلو
ادامه...
اَز روبِرو، اَز جِلو
دیکشنری فرانسوی به فارسی
frontalmente
از روبرو، از جلو
ادامه...
اَز روبِرو، اَز جِلو
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
frontalmente
از روبرو، از جلو
ادامه...
اَز روبِرو، اَز جِلو
دیکشنری پرتغالی به فارسی
frontalmente
از روبرو، از جلو
ادامه...
اَز روبِرو، اَز جِلو
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
frontalnie
از روبرو، از سرگیری
ادامه...
اَز روبِرو، اَز سَرگیری
دیکشنری لهستانی به فارسی
frontal olarak
از روبرو، از جلو
ادامه...
اَز روبِرو، اَز جِلو
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
secara frontal
از روبرو، از جلو
ادامه...
اَز روبِرو، اَز جِلو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی