معنی formale - جستجوی لغت در جدول جو
formale
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
normal
عادّی
ادامه...
عادّی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formalny
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری لهستانی به فارسی
formalnie
به طور رسمی، به صورت پاپی
ادامه...
بِه طُورِ رَسمی، بِه صورَتِ پاپی
دیکشنری لهستانی به فارسی
dorsale
پشتی
ادامه...
پُشتی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formeel
به طور رسمی، رسمی، به طور فرمولی
ادامه...
بِه طُورِ رَسمی، رَسمی، بِه طُورِ فُرمولی
دیکشنری هلندی به فارسی
mortale
کشنده، فانی
ادامه...
کُشَندِه، فانی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formel
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formel
به طور فرمولی، فرمول، فرمولی
ادامه...
بِه طُورِ فُرمولی، فُرمول، فُرمولی
دیکشنری آلمانی به فارسی
fermare
جلوگیری کردن، توقّف، متوقّف کردن
ادامه...
جِلوگیری کَردَن، تَوَقُّف، مُتِوَقِّف کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
normal
عادّی
ادامه...
عادّی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morale
اخلاقیات، اخلاقی
ادامه...
اَخلاقیات، اَخلاقی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
normal
عادّی
ادامه...
عادّی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
normal
عادّی
ادامه...
عادّی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
firmare
امضا کردن، علامت بزنید
ادامه...
اِمضا کَردَن، عَلامَت بِزَنید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
floreale
گلی، گلدار
ادامه...
گُلی، گُلدار
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
informale
غیر رسمی
ادامه...
غِیرِ رَسمی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formal
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formule
فرمول
ادامه...
فُرمول
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formable
قابل آموزش
ادامه...
قابِلِ آموزِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formare
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formule
فرمول
ادامه...
فُرمول
دیکشنری هلندی به فارسی
normale
عادّی
ادامه...
عادّی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formal
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
formal
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
formula
فرمول
ادامه...
فُرمول
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formuler
عبارت گفتن، فرموله کردن، فرمولبندی کردن
ادامه...
عِبارَت گُفتَن، فُرمولِه کَردَن، فُرمولبَندی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formulé
فرمولی، فرمول
ادامه...
فُرمولی، فُرمول
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formater
فرمت دادن، قالب
ادامه...
فُرمَت دادَن، قالِب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formell
رسمی، به طور رسمی
ادامه...
رَسمی، بِه طُورِ رَسمی
دیکشنری آلمانی به فارسی
anormale
غیرعادّی، غیرطبیعی
ادامه...
غِیرعادّی، غِیرِطَبیعی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
forzare
اجبار کردن، زور
ادامه...
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formül
فرمول
ادامه...
فُرمول
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی