معنی fier - جستجوی لغت در جدول جو
fier
مفتخر، افتخار
ادامه...
مُفتَخِر، اِفتِخار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Unifier
اتّحاد گر، متّحد کننده
ادامه...
اِتِّحاد گَر، مُتَّحِد کُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
purifier
پاک کردن، تطهیر کردن، پاکسازی کردن
ادامه...
پاک کَردَن، تَطهیر کَردَن، پاکسازی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ratifier
تصویب کردن، تصویب کنید
ادامه...
تَصوِیب کَردَن، تَصوِیب کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ramifier
شاخه کردن، منشعب شدن
ادامه...
شاخِه کَردَن، مُنشَعِب شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
quantifier
مقدار سنجی کردن، کمّیّت کردن
ادامه...
مِقدار سَنجی کَردَن، کَمّیَّت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
amplifier
تقویت کردن، تقویت کنند
ادامه...
تَقوِیت کَردَن، تَقوِیت کُنَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
acidifier
اسیدی کردن
ادامه...
اَسیدی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fotografieren
تصویر کشیدن، عکس، عکس گرفتن
ادامه...
تَصوِیر کِشیدَن، عَکس، عَکس گِرِفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
sacrifier
فداکاری کردن، قربانی کردن
ادامه...
فَداکاری کَردَن، قُربانی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
justifier
توجیه کردن، توجیه کند
ادامه...
تَوجِیه کَردَن، تَوجِیه کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
magnifier
بزرگنمایی کردن، بزرگ کردن
ادامه...
بُزُرگنَمایی کَردَن، بُزُرگ کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
intensifier
تشدید کردن، تشدید شود، شدید کردن
ادامه...
تَشدِید کَردَن، تَشدِید شَوَد، شَدید کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
se méfier
بی اعتمادی کردن، مراقب باشید
ادامه...
بی اِعتِمادی کَردَن، مُراقِب باشید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
simplifier
سادە کردن، ساده کردن
ادامه...
سادِە کَردَن، سادِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
signifier
معنی دادن، معنی، منظور داشتن
ادامه...
مَعنی دادَن، مَعنی، مَنظور داشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
qualifier
مستقیم کردن، واجد شرایط بودن
ادامه...
مُستَقیم کَردَن، واجِد شَرایِط بودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rectifier
اصلاح کردن
ادامه...
اِصلاح کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Gier
طمع
ادامه...
طَمَع
دیکشنری آلمانی به فارسی
vier
چهار
ادامه...
چَهار
دیکشنری هلندی به فارسی
fixer
خیره نگاه کردن، رفع کنید
ادامه...
خیرِه نِگَاه کَردَن، رَفع کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fief
ملک
ادامه...
مِلک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
lier
اتّحاد دادن، مقیّد کردن، بستن، بسته شدن، باند زدن، پیوند دادن، رشته کردن
ادامه...
اِتِّحاد دادَن، مُقَیَّد کَردَن، بَستَن، بَستِه شُدَن، باند زَدَن، پِیوَند دادَن، رِشتِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fiel
وفادار
ادامه...
وَفادار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
nier
انکار کردن، انکار کند، منفی کردن
ادامه...
اِنکار کَردَن، اِنکار کُنَد، مَنفی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fiel
وفادار
ادامه...
وَفادار
دیکشنری پرتغالی به فارسی
vier
چهار
ادامه...
چَهار
دیکشنری آلمانی به فارسی
horrifier
وحشت زده کردن، وحشتناک
ادامه...
وَحشَت زَدِه کَردَن، وَحشَتناک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fierté
غرور
ادامه...
غُرور
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fructifier
محصول دادن، ثمر دادن
ادامه...
مَحصول دادَن، ثَمَر دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
glorifier
ستایش کردن، تجلیل کردن
ادامه...
سِتایِش کَردَن، تَجلیل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fortifier
تقویت کردن، تقویت کند
ادامه...
تَقوِیت کَردَن، تَقوِیت کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
identifier
شناسایی کردن، شناسایی
ادامه...
شِناسایی کَردَن، شِناسایی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
humidifier
مرطوب کردن
ادامه...
مَرطوب کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
stupéfier
شگفت زده کردن، مبهوت، مبهوت کردن
ادامه...
شِگِفت زَدِه کَردَن، مَبهُوت، مَبهُوت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی